خانواده برتر

خیلی کار خوبی کردی که قبول کردی از اون دختر دست بکشی و افرین به شما که میدونید که اه یه نفر پشتت باشه هیچ وقت رنگ خوشبختی نمی بینی.

بابام میخواست ماشین یه نفر رو بخره و اون طرف مجبور بود که ماشینش رو بفروشه ولی بابام اون ماشین رو نخرید وقتی هم که ازش دلیلش رو پرسیدم گفت صاحب ماشین خیلی دلش دنبال ماشینش بود ومطمئن بودم اگه من بخوام بخرم با این ماشین رنگ خوشبختی نمیبینم.

اولش یخورده باهاش سرد برخورد کن بعد کم کم به تلفناش جواب نده بعدش بهش بگو یه مشکل مالی یا ورشکستگی واسه خانواده ام بوجود اوده که تا چند سال اصلا نمیتونم ازدواج کنم و تو هم بهتره با کس دیگه ازدواج کنی چونکه اگه با من ازدواج کنی مطمئنن خیلی زجر میکشی و اخرش کارمون به طلاق کشیده میشه یا بگو مامانم گفته فقط باید از یکی اقوام زن بگیرم و اگه به حرفش عمل نکنم منو عاق میکنه و گفته شیرمو حلالت نمیکنم. 

مرجله اولو برداشتی و همین قدر بدون که ان دختره برای تو اما و اگر زیادی خواهد داشت دراینده

دل به قسمت بندند و بقول شریعتی: گاهی نمیشود که نمیشود......گاهی تمام شهر گدای تو میشود....

سلام دوستان ممنون از راهکاراتون.

به بانو/متاهل:خیلی سخته واقعا اگه بتونم این کارو میکنم.آخه تو این مسائل معمولا آدم ها منطقی برخورد نمیکنن.

به مینا لینا: فقط خندم گرفت همین.

به مجید 94: تو این مسائل معمولا آدم ها منطقی برخورد نمیکنن.از این میترسم.

به شیلا: خانوم محترم من هنوزم میگم قصدم ازدواج بود منظورم اینه که الان نمیتونم ازدواج کنم وگرنه نهایتا با هم نامزد میکردیم تا من شرایطم رو جور میکردم تازه خانوادشون هم در جریان بودن(مادرشون که میدونست).خیلی زود قضاوت میکنی.کلا نظرت تو همه پست ها رو مخه(خداد به داد شوهرت برسه).

به *ارام*:خواستگاریش رفته قبلا که یسری شرایط براش گذاشته بودن.

به *fatemeh* :شاید همین کا رو کردم.

به الف : من تنها چیزی که میدونم اینه که

به باران72: چون دوسش دارم خیلی اینطوری فکر نمیکنن.

به پریسا : بله من خیلی به این چیز ها اعتقاد دارم.ممنون از راهکارتون.

به دانشجوی دکتری:دوست ندارم ناراحتش کنم ولی بالاخره

به فرحناز:با حرفاتون تا یه حدی موافقم.ولی واقعا آدم پستی نیست چون یه چیز هایی در مورد اون گفته بود(خب میتونست کلا نگه!!!).

به رها : این که گفتین :"ولی خب قبلش به اون اقا بگو ک حتما یکی دوباره دیگ شانس خودشو امتحان کنه" اتفاقا من به اون پسره گفتم که بیاد دنبالش که دیگه ما با هم بر نگردیم.ممنون امیدوارم شما هم موفق باشین.

به سعید 7: موافقم.منم همین رو میگم حتما قسمت نیست.

به پرتو خورشیدی*متاهل*: نمیدونم ولی آدم وقتی کسی رو دوست داره(خودم رو میگم)نمیتونه بهش بی احترامی کنه.شاید کارش درست نبوده.

به سلوا: بله مطمئن هستم.ممنون از نظرتون.

به رهگذر:نمیدونم شاید چون خیلی دوسش دارم در موردش نمیتونم بد فکر کنم.بنظرم حرفاتون بیشترش منطقی و درسته.آخه واقعا دختر خاصیه.میگم به من دروغ نگفته ولی راستش هم نگفته.منم میدونستم یه رقیب دارم ولی نمیدونستم انقدر جدی باشه. بازم ممنون.

به یکتا: ممنون امیدوارم همین طوری که میگین باشم.بدبختی اینه که دوستیمون احساسی بود.همیشه میگفت .... .

ببینید دوستان ایشون دختر خاصی هستن خب بدست اوردن آدم های خاص هم همیشه با دردسر مواجه میشه. یعنی تو دانشگاه هر کی منو با ایشون دیده میگه چکار کردی دلشو بدست اوردی.خودم دیدم تو دانشگاه به هیچ پسری اهمیت نمیده منم بیچاره شدم تا بدستش اوردم.اینم بگم منم آدم کمی نیستم خصوصیات منم کم نیست چه ظاهری چه باطنی(اون همیشه بهم میگه خیلی قبولت دارم و ..).راستش اینکه میگین خیلی رک و پوست کنده بهش بگو.اصلا دلم نمیاد دلش رو بشکونم برام خیلی سخته کسی رو که دوست داری نمیتونی این جملات رو بهش بگی فک کنم خودم اون لحظه اشکم در میاد.حداقل میدونم این کارو الان نمیتونم انجام بدم..بعد تو دانشگاه میبینمش این و کجای دلم بزارم باز اگه خودم رو گم و گور کنم شاید راحت تر باشه البته نمیدونم درسته یا نه؟

راستش الان بیشتر گیج شدم.نمیدونم کار درست چیه؟

در اینکه من دوستش دارم و رابطمون دوطرفه است شکی نیست.من حاضرم هر کاری براش انجام بدم.از هیچی هم نمیترسم ولی از خدا میترسم از آه و نفرین میترسم.اگه باهاش ادامه بدم.اون پسره داغون میشه.اگر هم اینکارو نکنم شاید به قول شما از اون خیلی خوشش نیاد؟میترسم با خودش حرف بزنم همه چیز بدتر شه؟

حالا اگه بخوام با خودش حرف بزنم چی بگم؟از کجا شروع کنم؟بعد اگه بگم پسره به من اینو گفته نامردی نیست؟

لطفا خواهر و برادرهای گل کمکم کنید گیر کردم چکار کنم؟

برام دعا کنید کار درست رو انجام بدم.