سلام
چند تا سوال دارم و واقعا ممنون میشم که مخصوصا آقایون جواب سوال هام رو بدن
23 سالمه و مطلقه هستم و با یه پسر رابطه دارم .که صد در صد قصدمون ازدواجه و فقط این وسط مشکل از منه که فعلا نمیتونم در موردش با خانوادم صحبت کنم
علاقه م بهش به اندازه ایه که اگه یک ساعت باهام قهر باشه تا مرز دیوونگی میرم و حتی بهش التماس میکنم که باهام آشتی کنه .
به هیچ عنوان نمیتونم ناراحتیش و تحمل کنم و به خاطرش هر کاری میکنم . خودم به شدت از این قضیه ناراضیم ولی هیچ چاره ای ندارم و چون اونم این وابستگی شدید من و میدونه یه جاهایی میتونم بگم سوءاستفاده هم میکنه!
چون مطمئنه تحت هیچ شرایطی از کنارش نمیرم. همش میترسم اگه بخوام یکم خودم و براش لوس کنم ولم کنه و بره . البته اینم باید بگم که وابستگی اونم به من خیلی زیاده و مثلا من یه بار به یه دلیلی که کاملا مقصر خودم بودم از روی خجالت دو روز هیچ تماسی باهاش نگرفتم .
این دو روز خودم که مریض شدم بماند! ولی وقتی به سمتش رفتم انقدر دوریم براش سخت بود ، با اینکه مطمئن بودم من و نمیبخشه بخشید و کلی بی تابی کرد که چرا من نبودم کنارش .
چند تا چیز در مورد خودم و اون باید بگم . از لحاظ قیافه من خیلی از این آقا سرتر هستم ( این و گفتم که فکر نکنید از این زنای آویزونم ) ولی این برام اصلا مهم نیست و با تمام وجودم دوستش دارم بی هیچ قید و شرطی.
 مورد بعدی اینه که اون توی خانواده ش با همه به شدت مشکل داره و به قول خودش تنها کسی که براش اینهمه ارزش قائل شده منم و همیشه ازم میخواد حتی اگه ازم خواست که برم هیچوقت اینکارو نکنم چون این حرف دلش نبوده و نیست ( چیزی که تا الان خیلی پیش اومده و من بازم موندم)
ببخشید که طولانی شد ولی این توضیحات به نظرم لازم بود
حالا سوال من اینه . چیکار کنم تا این آقا تا این اندازه از موندن من مطمئن نباشه که به همین بهانه گهگاهی برام ناز کنه و دلم و بشکنه ...
راستش از اینکه همیشه اونی که باید ناز طرق مقابل رو بخره منم خسته شدم . دلم میخواد اونم ترس از دست دادن من و داشته باشه تا رفتارش و توی مواقع ناراحتی یکم بهتر کنه ، چون وقتی ناراحت نباشه رفتارش خوبه ولی کلا زیاد از من دلخور میشه، مخصوصا به خاطر محدودیت هایی که از لحاظ جنسی براش به وجود میارم

خلاصه ی حرفام اینه که وابستگیمون به همدیگه دقیقا مثل همه و شاید اون بیشتر وابسته باشه چون جز من هیچکس و نداره (واقعا نداره) ولی من به خاطر علاقه ی زیادم بهش و ترس از دست دادنش رابطمون و یه طرفه کردم که ناز کشیدن از من باشه قهر کردن از اون ،بخشیدن از من باشه و پرخاشگری از اون
میترسم از چشمم بیوفته
اگه کسی تجربه یا نظری در این مورد داره ممنون میشم جوابم رو بده :(


پاسخ :
سلام
وابستگی شدید قبل از ازدواج ، موفقیت اون ازدواج رو شدیدا به خطر میندازه . یکی از خطرات علاقه ی شدید قبل از ازدواج اینه که انتظارهای طرفین از هم بالا میره .
یعنی هر کدوم انتظار دارن طرف مقابل طبق خواسته اون عمل کنه ، این نکته باعث میشه که بعد از ازدواج وقتی به هر دلیلی مدتی شما نتونید طبق خواسته ی اون عمل کنید ، حس تنفر سریعا قد علم می کنه . برای همینه که شما می بینید و می شنوید دو نفر قبل از ازدواج لیلی و مجنون بودند ولی بعد از ازدواج .. و .... ! .  و در همون سال اول و دوم زندگی پاشون به دادگاه خانواده باز میشه .
بعد از ازدواج "من" که نباید فراموش بشه ، بالاخره گاهی خستگی ، بی حوصلگی و ... سراغ آدم میاد . لازمه اون زمان آدم به خودش برسه و حالی برای بر طرف کردن توقعات طرف مقابل باقی نمی مونه .
در ازدواج هایی که با عشق و عاشقی شروع شدن و طرفین انتظار کوچکترین کم محلی رو از طرف مقابل ندارن ، پرداختن به " من " رو بی وفایی ، رفتار سرد ، کم محلی و گاهی دروغ گویی تلقی می کنن .

مثلا آقا دوست داره با رفقا برن کوه و شب رو دور هم بگذرونن ، خانم با توجه به انتظارهایی که از شوهرش داشت ، میگه این که نمی تونست لحظه ای از من دور بشه ، از سر کار هی بهم زنگ میزد که دلم تنگ شده و ... ! حالا چطور شده که داره میره تفریح ؟! اونم بدون من ؟!!!
پس بهم دروغ گفته که عاشق منه ، چه زود بی وفا شد ؟! و ...

آقا از سر کار میاد ، خانم خسته است ، نمی تونه به گرمی استقبال کنه ، آقا میگه چی شده ؟!
خانم میشه آب بیاری ؟ خانم میگه من خسته م ، تو یخچال هست !!!
آقا میگه عجـــــــب !!! خسته ای ؟! پس من چی بگم که از صبح تا حالا دارم .. دو میزنم ؟!
خانم میگه میشه بی خیال شی الان حوصله ندارم !
آقا میگه این همونه که برام میمرد ؟! و ...

خب حالا نگاهی به پیام خودتون میندازیم ببینیم چنین اتفاقی خواهد افتاد ؟!
" علاقه م بهش به اندازه ایه که اگه یک ساعت باهام قهر باشه تا مرز دیوونگی میرم و حتی بهش التماس میکنم که باهام آشتی کنه ."
" به هیچ عنوان نمیتونم ناراحتیش و تحمل کنم و به خاطرش هر کاری میکنم "

آیا شما تحمل کم محلی های ایشون رو زمانی که می خواد به خودش برسه دارید ؟

موضوع بعدی کندن از خانواده و پیوستن به شماست . این هم جای بحث داره . حتما از ماجرایی که بین شون هست سر در بیارید . البته نه فقط از زبون خودش ، حرف های خانواده اش رو هم بشنوید . شاید حق رو به اون ها دادید .

حتما اون ها رو در ازدواج تون شریک کنید تا نگن پسرمون رو ازمون گرفت و ... . اگه اون ها رو شریک نکنید احتمال به وجود اومدن بحث های معروف مادر شوهری و خواهر شوهری شدیدا وجود داره .

بنابراین از همین الان سطح توقع تون رو از همدیگه پایین بیارید . گاهی اوقات باهاش مخالفت کنید . ببینید اون تنفر  رو در وجودش مشاهده می کنید یا نه ؟
اگه مقابله به مثل کرد یا بهتون اعتراض کرد که چرا اون کار رو کردی یا چرا به حرفم گوش ندادی ، باید قبول کنید که  اگه علیرغم این اختلاف نظر ها باز هم خواهان شما باقی موند ، احتمال موفقیت ازدواج شما به مراتب بیشتر از زمانی هستش که مثل دو خط موازی وارد ازدواج عبور بشید .
به معنای واضح تر ، باید این حق رو به همدیگه بدید که گاهی پرداختن به " خود " کاملا واجب و ضروریه . باید این آمادگی رو در خودتون ایجاد کنید که تحمل "نه" شنیدن رو از طرف مقابل داشته باشید و با در نظر گرفتن این نکته ازدواج کنید .
موفق باشید


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
ازدواج مجدد (۷۴ مطلب مشابه)