سلام

من 30 سالمه و تقریبا 15 ساله که یه نوع التهاب روده گرفتم (IBD) هنوز درمان قطعی براش نیومده گر چه داروهای خیلی مناسبی براش وجود داره و علت بیماری هم تو دو سه سال اخیر کشف شده در خارج از کشور... اما رو زندگی بیمارا و کیفیت اون تاثیر زیادی میذاره که منم از این امر بی نصیب نبودم و مشکلات زیادی رو گذروندم. این یه توضیح کوتاه از بیماریم.

اما داستان من...

خیلی مفصله و میشه ازش یه کتاب نوشت. اما اینجا خیلی خیلی خلاصه میگم.

من و دوستان دیگه ای که مبتلا به این بیماری بودیم توی تالار گفتگویی که بیمارستان علوم پزشکی واسه تبادل تجربیات بچه ها درست کرده بود عضو بودیم. تو اون سایت با دختری آشنا شدم که دکترش با دکتر من یکی بود و ما از طریق ایمیل البته خیلی رسمی با هم در ارتباط بودیم. بعد مدتی با ابراز علاقه ایشون روبرو شدم. خیلی اصرار داشت باهم صحبت کنیم و شمارشو داد. منم خیلی تنهایی کشیده بودم واسه این بیماری نمیتونم بگم تمایلی به آشنایی باهاش نداشتم.

اما باهاش تماس نگرفتم تا اینکه یه بار واسه تزریق یه داروی جدید رفت بیمارستان و من بیخبر ازش از نگرانی حالش بهش زنگ زدم. ارتباط تلفنی دوستانه نه عاشقانه تا اینکه گفت بیا مطب دکتر همو ببینیم.

در ضمن بگم اون واسه شهر دیگه ای بود و واسه دکتر مجبور بود بیاد تهران و بره. بالاخره منو اون بعد حدود یکسال از آشناییمون همدیگه رو تو مطب دیدیم. نقطه مشترک من و اون این بیماری بود. اما از نظر اعتقاد و فرهنگ کاملا باهم تفاوت داشتیم.

اینو تو ملاقات اول متوجه شدم. من از یه خانواده مذهبی و فرهنگی متفاوت تو نوع ارتباطات با اونا. اما تنهایی و البته ناپختگی هر دومون باعث شده بود چشممون رو روی این حقایق ببندیم. ماجرا جدی تر شد بازم یه بار دیگه باهم ملاقات کردیم تا حرفامونو با هم بزنیم حضوری.

البته خانواده ها کاملا در جریان همه چیز بودن.خانواده من که اینجور ارتباطا و ملاقاتا براشون هضمش سخت بود و به خاطر شرایط روحی من خیلی مخالفت نمیکردن. وقتی بیشتر از نوع رابطه ها و فرهنگ و حجابشون مطلع شدم و خانوادم رو هم در جریان قرار دادم ، با مخالفت خانوادم مواجه شدم. اما اصرار داشتم بریم خواستگاریش.

قرار خواستگاریم گذاشتیم اما بعد سر یه موضوع اعتقادی با هم بحثمون شد و خواستگاری کنسل شد. تا چند ماه پیش رابطه بین من و اون چند ماه قطع بود و چند ماه وصل. دوست آشتی... تا اینکه حتی یه بار خواستگاریم رفتیم که خونواده من نظر منفیشون منفی تر شد و ... هی بکش پسکش...

تا اینکه خانواده تیر خلاصی رو بهم زد که اگه میخوای با اون ازدواج کنی دیگه رو خونوادت حساب نکن... شرایط من و اون جوری بود که حتما به حمایت خانواده هامون نیاز داشتیم. خانواده اونم خسته شده بودن مادرش بهم یه اس ام اس داد که تمومش کن این عشق دروغین رو و جوابشو نده. دلم شکست.

هیچ وقت نگفتم بهش که مادرت اینطور گفته. تمومش کردم... چند بار بهم ایمیل داد که جوابشو ندادم به خاطر حرف مادرش. خوب هم خانواده من هم اون از مشکلات پیش رو میترسیدن. خود بیماری و هزینه هاش و آینده نامعلوم... و هزار جور داستان دیگه... با اینکه اون به خاطر بیماری نمیتونست بچه دار بشه تشنج میکرد و خیلی ضعیف شده بود اما با همه اینها من خیلی دوسش داشتم و اصلا برام مهم نبود این چیزا... چون دردشو میفهمیدم.

تو هر بار کات کردنامون دلم میخواست بمیرم. دیدارهامون پاک بود و کوتاه. شاید 5 بار طی 5  سال. چون شهرامون فرق داشت. همش اینترنتی و تلفنی بود. اوج خلافمون این بود که دو تا انگشتر گرفتیم و دست کردیم و دست همو گرفتیم.

خیلی دلم براش تنگ میشه و هیچ وقت فراموشش نمیکنم. اونم خیلی دوسم داشت و مهربون و دلنازک بود. داروهای اعصاب میخورم اما بی فایده اس. میدونید دوستان دختر پسرای سالم رو میبینم که چطور وقتشونو با چند نفر میگذرونن داغون میشم. اونوقت من و اون به یه با هم بودن ساده محتاج بودیم. واقعا فقط همو میخواستیم.

حالا من صبح با تمام بی رغبتی میرم سرکار و شب میام خونه میرم میخوابم البته کلا 3 یا 4 ساعت اونم به زور چند تا قرص. بقیشو دارم فک میکنم همش. نمیدونم اون چیکار میکنه.نه اونو فراموش میتونم بکنم و نه دیگه امیدی به هیچ چیزی دارم.

میدونم ادامه دادن این ارتباطمون کار چندان درستی نبوده و هر دومون ضربه وحشتناکی خوردیم اما کی میدونه اگر به جای ما بود چی کار میکرد... نظراتونو بگید.

چه موافق چه مخالف راهنماییم کنید چون شما از بیرون به این قضیه نگاه میکنید و راه برون رفت از این وضعیت چیه؟ و آیا واقعا حاضرید با یه آدم مریض ازدواج کنید؟

حالا چه پسر چه دختر. فقط از روی ترحم نباشه صحبت تون لطفا...

متشکرم


مرتبط با کسب شناخت قبل از ازدواج:

پیش از ازدواج، حتما چند جلسه مشاور برید و خوب تحقیق کنید

کمکم کنید کسی که عاشقش شدم رو بشناسم

روش کسب شناخت قبل از ازدواج

مخالفت والدین با دوران شناخت طولانی مدت قبل از ازدواج

برای شناخت، یک جلسه خواستگاری بهتره از چند سال دوستی است

روش افزایش شناخت از دختر در یک جلسه خواستگاری

روش شناختن افراد خودخواه قبل از ازدواج

برای کسب شناخت در ازدواج های فامیلی چکار باید کرد ؟

جلسات خواستگاری رو برای شناخت کافی نمی دونم

در خواستگاری بهتر میشه طرف رو شناخت یا در دوستی؟

میخوام با شناخت، شوهر کنم؟

رفت آمد خانواده ها برای شناخت بیشتر در قبل از عقد

جلسه دوم خواستگاری - شناساندن نه شناختن

خواستگاری راهی درست برای شناخت



برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)