با عرض سلام و خسته نباشید. طاعات و عباداتتون قبول
دختری 26 ساله هستم و حدود 8 ماه عقد کردم و 1 سال با نامردم تفاوت سنی دارم. قبل از این با پسری 4 سال دوست بودم و به دلیل اینکه علاقه ای که باید در این مدت به وجود میومد، نیومد دوستی رو بهم زدم و بلافاصله با نامزد فعلی ام دوست شدم.

متأسفانه اون پسر همه گذشته و تمام اتفاقات دوران دوستی مون رو به نامزدم گفت، و اینکه من خونه اون پسر هم رفتم اما هیچ رابطه ای با هم نداشتیم و حتی نامزدم با اون پسر هم صحبت کردند و تمام ابهامات برطرف شد.

تمام گذشته من رو خودش کم کم با تحقیقات فهمید و خیلی به من توهین میکرد! گذشته ای که چیز خاصی توش نبود که بخواد به من اون همه توهین بشه و من هر روز و هر ساعت مجازات بشم! خلاصه دوران دوستی خیلی بدی داشتیم و همش درگیر گذشته من بودیم.

من چندین بار خواستم بهم بزنم ولی با اصرار و تهدیدهای ایشون باز ادامه دادم. به مشاوره رفتیم و با کلی جلسات توافق شد که ایشون دیگه گذشته من رو فراموش کنه و اینکه بهترین گزینه ازدواج برای هم هستیم! قبل از عقد ازش قول گرفتم که دیگه گذشته منو فراموش کنه.

ایشون هم قسم خورد و قبول کرد و گفت که از نظرش پاک ترین دختر هستم که اگه اینطور نبود واسه یک عمر انتخابت نمیکردم! حتی بعد از نامزدی (نه عقد) لپ تاپ منو به یه بهونه ای گرفت و عکساش رو ریکاوری کرد که بعد از دیدن عکسای من و اون پسر توی یک پارک باز کلی دعوا و تووووووووهین بهم گفت که میدونستم هنوز چیزایی مخفی کردی و بهم نگفتی خواستم مطمئن شم! اما من باز دهنم قفل شد و نامزدی رو بهم نزدم و همچنان ادامه دادم!

اما الان که عقد کردیم 2-3 بار تو دعواهامون باز اون قضیه رو وسط کشیده :(( و متأسفانه سر قولش نمونده! میگه فلانی کی بود؟ بریم خونشونو بهم نشون بده ببینم! بابات هم میدونه دخترش اینطوریه؟؟؟ و من تنها کاری که میتونم بکنم اشک ریختن و گریه کردنه! خودش دوست دختر خاصی نداشته و پسر خیلی خوب و موجهی هست. اهل کار کردن و پاکه! خانواده خوبی هم داره! اما این گذشته ی لعنتی...:(
الان هم احساس میکنم کمی سرد شده! نمیدونم شاید دلیلش اینه که 2 جا سرکار میره و وقت زیادی نداره و خیلی خسته س! میخواد زودتر خونه بگیریم و بریم سر خونه و زندگیمون. خیلی منو دوست داره، منم همینطور. ولی چیکار کنم که تو بعضی بحثامون گذشته رو تو سرم نکوبه!

وقتی بهش میگم تو که قول دادی، قسم خوردی از گذشته چیزی نگی! میگه آخه تو یادت میره باید یادآوری کنم! آخه دوران دوستیمون من خیلی اذیتش کردم که حتی 5 روز اومد پشت در خونمون تو محلمون راه می رفت و اشک میریخت و ازم میخواست که برگردم! شاید دلش از اون موقع پره! چون هنوزم یاد اون روزا میوفته اعصابش بهم میریزه!

حالا به نظرتون یعنی به من شک داره؟؟ به نظرتون چیکار کنم؟ دلیل یکم سرد شدن الانش چی میتونه باشه؟ لطفا حرفای سرد کننده بهم نزنین! ایشون الان همسر منه. ممنونم ببخشید خیلی طولانی شد
 ممنون


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)