خانواده برتر

این دیگه چه حرفیه ؟؟

کار که عار نیست !!!

بیکاری عاره !!!

خدا رو شکر که همسرتون کار دارن و یه درآمد حلال(!) دارین و میتونین زیر یه سقف با هم زندگی کنین و شادی هاتون رو با هم شریک بشید!!!

خدا رو شکر میکنم که راحت میتونین زندگی کنین و محتاج بقیه نباشین !!! (: (:

شغل باید منبع درامد حلال باشه.

خود من مهندسم ولی اونقدر باچشام دیدم مهندسایی رو که حق کارگر خوردن تا دو قرون بیشتر تو حساب بانکی شون بمونه. خوبی کارگری اینکه درامدش خیلی حلاله.

خیلی هم مرد هست که جنم داره. نگهبانی کار هر مردی نیست. شما باید بهش افتخار کنین. حضرتعباسی دمش گرم که برا آسایش خونوادش داره تلاش میکنه.  

اینارو نمیگم که الکی یه چیزی گفته باشم آبجی نه خدا شاهده. اینکه یه مرد عرضه داشته باشه چیزی نیست که بشه با سادگی از کنارش گذشت. گلاب به روتون انقدر دیدم مردایی که جنم کار کردن ندارن و منتظرن یکی یه پولی سرمایه ای بکوبه تو فرق سرشون.....

قدر همسرو بدونید. ولی باعرض پوزش نمی دونم چطور باید خونواده رو توجیه کرد.

یاعلی

کار عیب نیست اصل لقمه حلاله

کار خوبی میکنید به شوهرتون نمیگید بزارید هرچی میخوان بگن

همیشه اطرافیان در حال نظردهی در مورد زندگی ادم هستن...بخوایم توجه کنیم بخدا به جز بالارفتن توقعاتمون و خراب شدن زندگیمون پیامد دیگه ای نداره...

دکتر بود اما جنسش خراب بود خواهرتو مادرت رضایت میدادن؟

مهندس بود اما حروم خور بود دوست داشتی؟

بیخیال شو حتی اگه اون اطرافیان خواهرت و مادرت باشن عزیزم...

خوشبخت باشی عزیز

هر کاری از خونه نشینی بهتره بیکاری خیلی بده مردو نابود میکنه

اینکه حرفای مامانتو و بقیه رو به شوهرت نمیگی خیلی خوبه 

به اونا هم اجازه نده در مورد شوهرت حرف بزنن 

خییییییییییلی جدی برخورد کن

بهشو نبگو دوس ندارم ی کلمه از این حرفا بشنوم

چون ایم جوری که تو داری میگه معلومه اجازه دادی که حرف بزنن

خیلی هم خوبه

به حرف بقیه هم توجه نکن

همین حرف مردمه که زندگی ادمو خراب میکنه 

ببین دختر خوب!!!

همین که شوهرت نون حلال داره میاره سر سفرت و نسبت بهت احساس مسئولیت میکنه و درآمدی داره خدارو شکر کن.منی که دارم باهات حرف میزنم تا2سال پیش بامدرک فوق دیپلم کولر خونه های مردمو می شستم.درکنارش درسمو هم خوندم.اونم درکنار شغل فعلیش دنبال یه شغل بهترهم بگرده.الان خودم از سرویس کاری کولر شروع کردم تا حمالی و کارپردازی تا الان که شدم کارشناس مالی یه شرکت نفت توی سن 25سالگی

بروخدارو شکرکن

اصلا به مردم چه ارتباطی داره انسان باید خودش راضی باشه،هر چی دوست دارن بگن

خیلی هم خوبه همینکه نون حلال میاره برو خداروشکر کن،باور کن همینکه همدیگرو دوست دارید یه دنیا ارزش داره

ایشالا ابجیییییییی جوووون خوشبخت بشی واسه منم دعا کن

اول از همه باید بگم خدا شوهرتون رو خیلی دوست داسته که همسر بافهم وبادرکی مثل شما نصیبش کرده 

عزیزم از همه مهم تر اینه که یه مرد کار کنه وروزی حلال در بیاره ،اینکه شغلش چی باشه مهم نیست 

به نظر من شغل نگهبانی هیچ ایرادی نداره 

اون افرادی هم که چنین شغلی رو مسخره میکنن به نظر من ارزش نداره که حتی آدم بخواد به حرفاشون گوش کنه چه برسه که بخاطرش حرفاشون ناراحت بشه 

اصلا نگران نباش و به حرف هیچ کس گوش نده وهمشه مشوق شوهرت باش و تحسینش کن بخاصر اینکه برای تامین نیاز های زندگیتون تلاش میکنه و کار کردن رو عار نمیدونه 

من کسی رو میشناسم که 43 سال داره و مجرده ولی هنوز شغل نداره،میدونی چرا ،چونکه لیسانس داره وتوقع داره حتما بره سر کار اداری ونتیجه این توقعش این شده که این همه سال عمرش فنا بشه 

ولی در عوض کسی رو میشناسم که فوق لیسانس داره و مسلط به زبان هم هست ولی در عوض تو شرکت داداشمینا داره کار گری میکنه  وکار رو عار نمیدونه ،گاهی وقتا که داداشم از سر کار میاد ،واسه این جوون ابراز ناراحتی میکنه ومیگه با مدرک فوق لیسانس داره مثل یه کارگر کار میکنه 

ولی به نظر من باید از این جور افراد تقدیر کرد

مهم اینه که یه مرد جنم کار کردن داشته باشه وکار رو عار ندونه ،مهم نیست که مدرکش چیه و شغلش چی باشه 

انشاا... که خوشبخت باشید ،موفق باشید ودر پناه خدا،یاحق...

بس کنید

منم میخوام مثل شما باشم....

  صدای باز شدن در اومد یه نگاه به ساعت روی دیوار کردم حتما محمد هست آخه هر روز همین موقع از سر کارش میاد از جام سریع بلند شدم که برم به استقبالش یهو نمیدونم چی شد تو دلم آشوب شد اه ه ه ه ه یادم رفته بود یه لیوان چای واسش از تو سماور بریزم با خودم. که مرور کردم دیدم امروز چقد خسته شدم 'در رو باز کرد در حالی که یه دستش به دستگیره بود وخم شده بود تا بند کفششو باز کنه سلام داد منم سلام دادم وسلامامون. هم گره خورد تو هم نگاهشو از پایین به سمتم گرفت یه لبخند زد وهمزمان با بالا اومدنش با دودستش شونه هامو لمس کرد وبلند گفت خدا قوت 'امروز چه طور بود ?از مادر وخواهرت چه خبر حالشون خوبه الحمدلله? با اینکه با من یکم سر سنگینن ولی بالاخره دامادی گفتن ومادر شوهری(با خنده) یهو دلیل خستگیهامو متوجه شدم وتمام حرفهای اون روز صبح جلو چشمم وتو ذهنم تداعی شد حرفایی که اطرافیان ومخصوصا خانواده خودم از وضعیت شغل محمد واینکه این شغل در شآن ما نیست واینکه دیگران داماداشون دکتر ومهندس هستن 'نگاهی به ساعت کردم ومحمد که از اتاق بیرون اومد وزل زده بود به من ومتعجب پرسید تو که هنوز ماتی چیزی شده عزیزم 'یه آن به خودم اومدم ودیدم گرمی حضور شوهرم اونقدر برام مهم وارامش بخشه و اینکه یه لبخندی زدم وبا ناز بدون اینکه متوجه چیزی بشه گفتم عزیزم من خوبم میدونم خسته ای بیا بشین برات چایی بیارم همون طور که به سمت آشپزخونه میرفتم خدا رو شکر میکردم بخاطر داشتن شوهری با غیرت. و با خودم زمزمه میکردم و میگفتم تمام خوشی ومحبت وخوب بودن اخلاقشو با دنیا عوض نمیکنم وبه داشتنش افتخار کردم واز اون روز فهمیدم که یه مرد تا پشتوانه حسی وعاطفی ودلگرمی از محیط خانواده وهمسرش نداشته باشه پیشرفت نمیکنه اونروزا ما تازه ازدواج کرده بودیم والان بعد سالها میبینم که چقدر این پشتوانه به ما کمک کرد الان محمد صاحب شغلی با چندین وچند نیروی کار هست وهمیشه موفقیاتاشو مدیون صبر وخوشرویی وحمایت من میدونه واما خانوادم گاهی که صحبت قدیم میشه با کم رویی در مورد من وشوهرم صحبت میکنن وخب شاید یاد حرفها وقضاوتاشون میافتن ' کاش ما آدما بجای ایراد گرفتن از هم حسن ها مون رو به طرف مقابل میگفتیم وبجای افسرده کردن همدیگه با توکل به خدا وتعقل ولبخند وشادی بدون ترس از هر چی وهر کی تکیه به نفس خودمون میزدیم واز سختی ها پل میساختیم باور کنید شده وهستن کسانی که به این شیوه هر روزه دارن سطح خودشون رو ارتقاء میدن 'امید که انشاءالله کسی نا امید نشه .

خواهر خوبم نگران هستی؟ چرااا؟ آیا فکر میکنی اگر شوهرت خودش به نتیجه بهتر و شغل بهتر برسه در موردش اقدام نمیکنه؟  اگه یه شوهر گرمی وجود خانواده و همسرش نباشه هیچ کاری نمیکنه پس با القاء حرفای دیگران و صحبتهاشون این شعله محبتو خاموش و سرد نکن .به پیشواز شوهرت برو و حتی ازش اجازه بگیر و به محل کارش برو براش از سطح درک بالات نسبت به کارش بگو بزار بفهمه که میفهمیش بزار بدونه که خودشو میخوای بزار بدونه که دوس داری همیشه پیشرفت کنه تا این فضا رو ایجاد کنی اون خودش اتوماتیک پیشرفت میکنه وقتی میبینه خانمش دوسش داره به شغلش افتخار میکنه و اونقد اعتماد بنفس داره که حتی میاد تو محیط کارش و از تمام اینا بالاتر اون رو درک میکنه 

از طرفی شغل حراست آزمونهای بدنی و هوشی سخت داره و بهتره ذهنیت بد دیگران رو که متوجه باطن شغلش نمیشن رو عوض نکنی تکرار میکنم عوض نکنی فقط به زندگیت افتخار کن و منتظر باش تا خدا بهترین ها رو انشاءالله از نعمتهای مادی و معنوی نصیبت کنه چون خود خداوند عزیز تو کتابش قرآن گفته که صابران رو دوست داره .به امید روشنی بیشتر چراغ عشق و دوستیتون .پایدار وبرقرار باشید یا حق.

  صدای باز شدن در اومد یه نگاه به ساعت روی دیوار کردم حتما محمد هست آخه هر روز همین موقع از سر کارش میاد از جام سریع بلند شدم که برم به استقبالش یهو نمیدونم چی شد تو دلم آشوب شد اه ه ه ه ه یادم رفته بود یه لیوان چای واسش از تو سماور بریزم با خودم. که مرور کردم دیدم امروز چقد خسته شدم 'در رو باز کرد در حالی که یه دستش به دستگیره بود وخم شده بود تا بند کفششو باز کنه سلام داد منم سلام دادم وسلامامون. هم گره خورد تو هم نگاهشو از پایین به سمتم گرفت یه لبخند زد وهمزمان با بالا اومدنش با دودستش شونه هامو لمس کرد وبلند گفت خدا قوت 'امروز چه طور بود ?از مادر وخواهرت چه خبر حالشون خوبه الحمدلله? با اینکه با من یکم سر سنگینن ولی بالاخره دامادی گفتن ومادر شوهری(با خنده) یهو دلیل خستگیهامو متوجه شدم وتمام حرفهای اون روز صبح جلو چشمم وتو ذهنم تداعی شد حرفایی که اطرافیان ومخصوصا خانواده خودم از وضعیت شغل محمد واینکه این شغل در شآن ما نیست واینکه دیگران داماداشون دکتر ومهندس هستن 'نگاهی به ساعت کردم ومحمد که از اتاق بیرون اومد وزل زده بود به من ومتعجب پرسید تو که هنوز ماتی چیزی شده عزیزم 'یه آن به خودم اومدم ودیدم گرمی حضور شوهرم اونقدر برام مهم وارامش بخشه و اینکه یه لبخندی زدم وبا ناز بدون اینکه متوجه چیزی بشه گفتم عزیزم من خوبم میدونم خسته ای بیا بشین برات چایی بیارم همون طور که به سمت آشپزخونه میرفتم خدا رو شکر میکردم بخاطر داشتن شوهری با غیرت. و با خودم زمزمه میکردم و میگفتم تمام خوشی ومحبت وخوب بودن اخلاقشو با دنیا عوض نمیکنم وبه داشتنش افتخار کردم واز اون روز فهمیدم که یه مرد تا پشتوانه حسی وعاطفی ودلگرمی از محیط خانواده وهمسرش نداشته باشه پیشرفت نمیکنه اونروزا ما تازه ازدواج کرده بودیم والان بعد سالها میبینم که چقدر این پشتوانه به ما کمک کرد الان محمد صاحب شغلی با چندین وچند نیروی کار هست وهمیشه موفقیاتاشو مدیون صبر وخوشرویی وحمایت من میدونه واما خانوادم گاهی که صحبت قدیم میشه با کم رویی در مورد من وشوهرم صحبت میکنن وخب شاید یاد حرفها وقضاوتاشون میافتن ' کاش ما آدما بجای ایراد گرفتن از هم حسن ها مون رو به طرف مقابل میگفتیم وبجای افسرده کردن همدیگه با توکل به خدا وتعقل ولبخند وشادی بدون ترس از هر چی وهر کی تکیه به نفس خودمون میزدیم واز سختی ها پل میساختیم باور کنید شده وهستن کسانی که به این شیوه هر روزه دارن سطح خودشون رو ارتقاء میدن 'امید که انشاءالله کسی نا امید نشه .

خواهر خوبم نگران هستی؟ چرااا؟ آیا فکر میکنی اگر شوهرت خودش به نتیجه بهتر و شغل بهتر برسه در موردش اقدام نمیکنه؟  اگه یه شوهر گرمی وجود خانواده و همسرش نباشه هیچ کاری نمیکنه پس با القاء حرفای دیگران و صحبتهاشون این شعله محبتو خاموش و سرد نکن .به پیشواز شوهرت برو و حتی ازش اجازه بگیر و به محل کارش برو براش از سطح درک بالات نسبت به کارش بگو بزار بفهمه که میفهمیش بزار بدونه که خودشو میخوای بزار بدونه که دوس داری همیشه پیشرفت کنه تا این فضا رو ایجاد کنی اون خودش اتوماتیک پیشرفت میکنه وقتی میبینه خانمش دوسش داره به شغلش افتخار میکنه و اونقد اعتماد بنفس داره که حتی میاد تو محیط کارش و از تمام اینا بالاتر اون رو درک میکنه 

از طرفی شغل حراست آزمونهای بدنی و هوشی سخت داره و بهتره ذهنیت بد دیگران رو که متوجه باطن شغلش نمیشن رو عوض نکنی تکرار میکنم عوض نکنی فقط به زندگیت افتخار کن و منتظر باش تا خدا بهترین ها رو انشاءالله از نعمتهای مادی و معنوی نصیبت کنه چون خود خداوند عزیز تو کتابش قرآن گفته که صابران رو دوست داره .به امید روشنی بیشتر چراغ عشق و دوستیتون .پایدار وبرقرار باشید یا حق.