خانواده برتر

من چند سال پیش با پسری اشنا شدم که اولین پسر بود تو زندگیم.خلاصه یه مدت دوست بودیم تا اینکه ازم خواست خونواده هامونم در جریان باشن. اون با مامان من تلفنی حرف زد منم که کلن با خونواده اونا بیرون میرفتم. اما خونواده ها هنوز با هم اشنا نشده بودن.

بخاطر اعتمادی که بهش کردم متاسفانه بکارتمو از دست دادم. فکر نکین گفتش واسم اسونه فقط خدا میدنه تو این چند سال چی کشیدم. اون منو بعد چند سال دوستی ول کرد. منم از این قضیه به هیچکی چیزی نگفتم جز خواهرم. الان یک ساله از جداییمون میگزره. قبل از جداییمون گفت حاضرم نصف پول ترمیمو بدم اما خودم راضی به اینکار نبودم.خلاصه تو این مدت یک سال خاستگارای خوبی داشتم که همشونو رد کردم تا اینکه چند ماه پیش پسر یکی از فامیلای دور ازم خوشش اومد اومد خاستگاری. طبق معمول بعد جلسات خاستگاری جواب رد دادم. اما پسره خواست دوباره باهام حرف بزنه و علت مخالفتمو بدونه. منم بعد از ینکه کلی قسمش دادم که به کسی چیزی نگه قضیه رو بهش گفتم.

اولش خیلی شوکه شد و رفت. ولی بعد چند روز دوباره باخونوادش وقت گرفت اومد خونمون. باهام کلی حرف زد که از صداقتم خوشش اومده و ... شرایطمو قبول کرد. البته کلی قسمم داد که کسی جز منو خودش نفهمه قضیه رو. حالا مشکل بزرگی که داره اینه که شیعه نیست سنی هست. البته ظاهرن سنیه اما عقایدش با ما کاملن یکیه چون مادرشون شیعه هستن. بخاطر همین قضیه سنی بودنش خونوادم گفتن یه چند ماهو زیر نظر خونواده ها با هم رفتو امد داشته باشیم تا بشناسیم همو.

نمیدونم از شانس خوبمه یا نه ولی تو این مدت که باهاش رابطه داشتیم متوجه شدم خیلی ادم بد دلیه. اگه بخام اب بخورم باید بهش بگم. از همه نظر با هم تفاهم داریم ولی این بد دلیش منو دو دل کرده. بهم قول داده بعد ازدواج هیچوقت گذشتمو به روم نیاره. خداییشم تا الان چیزی نگفته که بخاد تحقیرم کنه اما هر بار که تلفن میکنه کلی سوال جوابم میکنه واقعن کلافه میشم.

همش با خودم میگم اون از بزرگترین مشکلم چشمپوشی کرده پس منم این عیبشو ندید بگیرم اما مطمینم بعد ازدواج به مشکل برمیخوریم. اینم بگم این اقا یه شهر دیگه زندگی میکنه. تا الانم هیچوقت حتی بحث مسایل جنسیو باز نکرده میگه این حرفا باشه واسه بعد ازدواج . حالا شما بگین من چیکار کنم. ببخشید زیاد حرف زدم اما باید جزییاتو میگفتم تا بهتر راهنماییم کنین. موندم تو دو راهی . نمیخام دوباره شکست بخورم.