سلام
من دختری 20 ساله هستم .حدود هشت ماه پیش با پسری عقد کردم در شب خواستگاری همه مسائلی که برایم مهم بود را به او گفتم و نظر او را هم خواستم.با همه نظراتم موافق بود. ابتدا فکر میکردم همه چیز همانطور شده که میخواستم.

پس از گذشت مدتی کم کم بحث هایی بینمان پیش آمد و به جایی رسیده که او میگوید به خاطر حساسیت بیش از حد تو از همه چیز بدم آمده. خیلی حساس است و اگر من بخواهم انتقادی از او بکنم حتی به صورت غیر مسقیم میگوید تو به من اعتماد نداری. تقریبا هر وقت از او میخواهم کاری را برایم انجام دهد یا یادش میرود یا مخالفت میکند یا اصلا پاسخ نمیدهد. حداقل هفته ای یک بار بحث شدید بینمان به وجود می آید. من دانشجو هستم و آخر هفته (چهارشنبه پنج شنبه جمعه) همدیگر را می بینیم. البته ما به هم خیلی علاقه داریم. گاهی با خود فکر میکنم شاید رفتارهای من اشتباه است و او حق دارد. لطفا من را راهنمایی کنید تا بتوانم روابطمان را بهتر کنم.
مشکل دیگری نیز وجود دارد. خانواده ام از کوچک به بزرگ وقتی همسرم نیست هر چه دلشان میخواهد نثار او میکنند و میگویند شوخی میکنیم و به خیال خودشان خیلی بامزه هستند و من از این موضوع خیلی ناراحت میشوم. من هفته ای یکبار به خانه پدر شوهرم میروم و سر این رفتن هم کلی در خانه بحث به وجود می آید. با ناراحتی میروم و با ناراحتی می آیم در خانه ما هم اصلا نمی توانیم تنها شویم و وقتی صحبت می کنیم همه به دهان ما نگاه می کنند. پدرم اجازه اجازه ازدواج نمی دهد چون همسرم خانه ندارد. و پدرم گفته حتما باید از خودش خانه داشته باشد.هر وقت می گویم بگذارید ازدواج کنیم می گویند خیلی بی حیا شده ای و دختر نباید از این حرف ها بزند.من این وسط گیر کرده ام و فقط با گریه خودم را تخلیه میکنم. لطفا من را راهنمایی کنید


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)