سلام

پسری هستم ۲۴ ساله ، اهل روستا، از یک خانواده متوسط به پایین جامعه، اخلاق پدرم خیلی خیلی بده ، ایشون مشکل اعصاب دارن و واقعا زندگی رو برای ما جهنم کردن، اما خودم کارشناسی یکی از  رشته های مهندسی تو یکی از دانشگاه های خوب تهران خوندم ، ولی با توجه به نبود امنیت شغلی میخواستم برم رشته تجربی ولی قبلش باید میرفتم سربازی ، نزدیک دو سال یکی از بدترین جاهای ممکن سرباز بودم، ولی در کنارش برای تجربی هم می‌خوندم که به لطف خدا پزشکی شهرمون قبول شدم.

 باور کنید فشاری که بهم طی این دو سال اومد باعث شد اکثر مو هام سفید شه، بماند که پدرم اصلا موافق تصمیمم نبودن و اصلا حمایتم نکرد، الآنم که پزشکی آوردم میگه درس به هیچ دردت نمیخوره برو کار کن خرجیت رو من نمیتونم بدم، خدا شاهده تا جای ممکن من خودم کار کردم از کارگری بگیر تا کشاورزی و ... ، منتهی همش به این فکر میکنم چرا هیچ وقت پدرم حامیم نبود البته نه فقط مالی، بحث عاطفیش حتی عذابم میده ، یه ذره من رو درک نمیکنن، نمی‌گم از تصمیمم پشیمونم نه ، ولی از خیلی جهات روم فشار میاد، از طرفی سنم میره بالا و خوب تو روستا زود ازدواج میکنن و من چون هفت سال فقط باید عمومی بخونم تا سی سالگی نمیتونم، نیاز های عاطفی و جنسیم وحشتناک اذیتم میکنه.

با همکلاسی هام بخاطر اختلاف سنی نمیتونم ارتباط برقرار کنم، چون چهار سال تهران بودم توی شهر خودمون دوست صمیمی ندارم آنچنان، این پستم بیشتر جنبه درد و دل داشت و این که تو رو خدا پدر مادرها بچه هاتون رو درک کنید تو این اوضاع ، مگه من جز آرامش و کمی درک کردن از خانوادم چی می خوام؟


مرتبط با ناراحتی از پدر:

مدتی هست که احساس میکنم کاملا از پدرم متنفرم

پدرم کلا هیچ ارزشی برا ما قائل نیست

از پدرم دیگه رسما بدم میاد

شوخی های پدرم عین مته رو روانمه

با پدرم هر روز دعوا دارم، دعوای خیلی بد

علت بسیاری از بیماری های روحی من پدرمه

حرفها و حرکات پدرم آزارم میده

به خاطر اعتیاد پدرم هر جا رفتم خواستگاری، نه شنیدم

از دست پدرم شدم یه آدم عصبی

میخوام ازدواج کنم ولی پدرم خرج جهیزیه م رو نمیده

از پدرم که خرجی نمیده شکایت کردیم

دختری هستم که پدرم منو شیطان بزرگ میدونه

برای پدرم مهم نیست که من تو چه شرایط بحرانی قرار دارم

پدرم مگه پادشاهه که سفره براش پهن کنن و جمع کنن ؟

خواستگارام به خاطر پدرم منصرف میشن

دختر 16 ساله ای هستم که پدرم حالش ازم بهم میخوره

من فقط آرامش میخوام، چیزی که تو خونه ی پدرم ندارم

پدر و مادرم منو بدبخت کردن

دخترانی که پدرشون معتاد هستند چه حسی نسبت به اونا دارن ؟

حالم از رفتارای مضخرف پدرم بهم میخوره

الان که از مادرم بدم میاد راحت ترم

دیگه تحمل زندگی با پدر و مادرم رو ندارم


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه) تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه)