سلام
من حدود یکسال پیش با کاربران خانواده برتر مشورتی کردم ( می ترسم از اینکه پیر بشم و توی خونم تنها بمیرم ) که عموم شما دوستان پیشنهاد دادید به مشاور مراجعه کنم. از راهنمایی همتون ممنونم
خدا بر سر راه من مشاور خوب و دلسوزی را قرار داد که به من کمک کرد تا به بسیاری از مشکلاتم غلبه کنم هر چند که بعد از ۳۰ سال هنوز همه چیز رو به راه و عالی نشده اما خوب خدا را شکر.
در میانه جلسات مشاوره به بحث ازدواج رسیدیم چون ایشون مدام تاکید می کردن که من آدم خوبی هستم و حتما هم، همسر خوبی می شم و هم پدر خوبی اما  ایشون که وضعیت خانوادگی‌ام را براش توضیح داده بودم با من هم عقیده بود که پدر و مادرم با داشتن کوهی از مشکلات توانایی کمک کردن به من در یافتن یک همسفر خوب را ندارن و باید در درجه اول مشکلات خودشون را سامان بدن .
اما من  بهشون گفتم که همه عمر سرم توی درس و کتاب بوده و تا حالا توی عمرم با هیچ‌ دختری خارج از موضوع درس و کتاب حرف نزدم و بیرون نرفتم و کسی و جایی را نمی شناسم که خودم برای خودم کاری کنم، اما ایشون  گفتن که من مثل خواهرت، من بهت کمک می کنم و بهت کسی را معرفی می کنم و حتی خودم برات تحقیقات لازم را انجام می دهم ...
من که اولش از شنیدن این پیشنهاد ناراحت شده بودم و زمین و زمان را بخاطر بی کسی و تنهایی‌ام و بی کس و کار بودنم نفرین می کردم ، بالاخره فکرم را متمرکز کردم و دیدم الحق و الانصاف ایشون به دلیل شناخت درست و کامل از من، از هر کس دیگه ای می تونه مفید تر باشه برای کمک کردن به من..... اما نه غرور مردونه‌ام بهم اجازه می داد همچین چیزی را از یه زن غریبه بخوام نه چاره دیگه و گزینه دیگه ای داشتم.... بالاخره با هزار جور سرخ و سفید شدن و کلمات جویده جویده بهش گفتم که زحمتش را بکشید اما ایشون بعد از چند جلسه فرمودن که الان کسی را نمی شناسن ...
و من که دیگه حرفی برای گفتن نداشتم صادقانه و خالصانه بخاطر همه زحمت هایی که اون مدت برام کشیدن ازشون تشکر کردم ، زحمت هایی که در اصل وظیفه خانواده‌ام بود اما کدوم خونه کدوم خونواده خانواده ای که تمام این یک سال نفهمید من مخفیانه پیش روانشناس می رم .... ازشون تشکر کردم و دیگه پیش شون نرفتم و ایشون هم با یک دعای خیر من را بدرقه کرد .
( تصور نشه که  از دستش ناراحت هستم نه خدا می دونه که چقدر اون مدت در حقم لطف کرد و چقدر کمکم کرد اما قلب هزار تیکه من جای تلنگر بچگونه هم دیگه نداره .... کاش نگفته بود منم مثل خواهرت .... کاش نگفته بود تا اخر کمکت می کنم ..... کاش نگفته بود همراهت می مونم ....... اخه من فقط زبونم باز نمیشد که حرف دلم را بزنم وگرنه واقعا ته دلم امیدوار شده بود ...... نمی دونم خدا بهتر می دونه شاید توی تقدیر اون بنده خدا هم تا همین جا نوشته شده بود به هر حال خدا براش خوش بخواد در حق من که خیلی خوبی کرد)
( در اینجا می خوام فقط یه چیزی بگم، ای مردم خواهش می کنم اینقدر سرتون را نندازید پایین و از کنار هم بی تفاوت رد بشید .... تو را خدا یه وقت هایی سرتون را بگیرید بالا تو عمق چشم های هم دیگه خیره بشید .... تو را خدا سر تو زندگی مردم نکنید سر تو دلشون بکنید یه عده هستن واقعا به کمک نیاز دارن اما نمی تونن بگن روشون نمیشه که بگن یه عده هستن از سر همرنگ شدن با بقیه فقط لبخند های دروغین می زنن اما ته دلشون به اندازه یه دنیا خونِ ... تو را خدا اگه کسی بهتون گفت به کمک احتیاج ندارم دنبال دلش برید ببینید این حرف دلش بوده یا فقط از سر اینکه ۳۰ سال توی خونه ای  زندگی  کرده که گوش محرم وجود نداشته حالا عادت نداره به حرف زدن و به کمک خواستن اما ته دلش دوست داره کسی کمکش کنه)
الان راهنمایی ای که ازتون می خوام اینکه پدر مادرم کسی را پیدا کزدن و اصرار دارن که بریم خاستگاری من دو تا مشکل دارم اول اینکه من از پدر و مادرم نمی بینم که بتونن به من کمک کنن و مشورت درستی بدن یا بتونن تحقیقات درستی انجام بدن و ..... و خودم هم که تا حالا تجربه همچین چیزی نداشتم و بلد نیستم که این کارها را انجام بدهم و واقعا نمی دونم باید به حرفشون گوش بدم و برم خاستگاری یا نه اخه گزینه دیگه و چاره دیگه ای ندارم .
از طرفی واقعا دوست دارم ازدواج کنم اما از طرفی نه خودم بلدم این کار را تنهایی ( مثل هزاران پسری که توی خیابان ها دختر مورد علاقشون را پیدا می کنن ) انجام بدم نه اینکه به پدر و مادرم ایمان دارم که یه شناخت درست و به روزی از این موضوع داشته باشن نه گزینه دیگه ای دارم برای همین واقعا نمی دونم باید چیکار کنم و خواهش می کنم در این مورد راهنمایی ام کنید
و مشکل دیگه ام با خودم هست که اصلا نمی دونم باید کی را و چی را ببینم و‌ بپسندم اصلا نمی دونم باید از چی خوشم بیاد اصلا نمی دونم این حسی که بهش می گن عاشق شدن یا خوش اومدن یا به دل نشستن اصلا چی هست و من اگه با کسی روبرو شدم باید دنبال چه چیزی یا چه حسی بگردم که مطمئن بشم الان این همون کسی هست که می خوام یا نه ...
چون من شنیدم که علاقه در طول زندگی پیدا نمیشه و اگه از همون اول از کسی خوشت نیومد ادامش نده چون در ادامه این حس پیدا نمیشه  اما من واقعا  نمی دونم این حس خوشایندی که میگن چی هست و این واقعا نگرانم می کنه  حالا که دیگه مشاوری ندارم تنها مشورت دهنده ای که می شناختم شما بودید خواهش می کنم راهنمایی کنید
ممنون

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه) قبل از ازدواج لازم است بدانید (۲۹۶ مطلب مشابه)