سلام

من و همسرم هفت ماهه عقد کردیم از اول زیاد همدیگه رو نمی شناختیم با حضور خانواده ها با هم اشنا شدیم  با هم خوبیم . در اوایل ارتباطمون بود که که نیازها و رفتارها و خواسته هامون رو مطرح کردیم و هدفمون ساختن یه زندگی پر از آرامش و عشق و امنیت در کنار هم بود و هست ...

بعد از چند ماهی از اینکه میدیدم همسرم از نظر جنسی خیلی گرمه و تحت فشاره و هنوز هم نامزدیم خیلی اذیت میشدم تصمیم گرفتم تا جایی راضیش کنم که به گناه نیفته... تا اینجا خوب بود...

و اینو بگم که ایشون خیلی احترام پدر و مادرم رو نگه میدارن وقتی وارد خونه ی ما میشن یه جورایی همه از بودنش شاد میشن سر زبون دار و خندون هستن و اهل رفیق بازی و اینا نیستن و یه دوست دارن که بیست و خورده ای سال ازشون بزرگتره .

من اولا تعجب میکردم که چرا با کسی که بیست سال از خودش بزرگتره رفت و آمد میکنه ولی دیدم دوست و خانوادش واقعا آدمای خوبین و رابطه همسرم با دوستشون مثل یه پدر و پسره و به خاطر همنشینی با بزرگتر از خودش از لحاظ عقلی پخته تر از منه .

اما با این اوصاف الان تو هفته سه روزش رو ما با هم بحث داریم سر چیزای کوچیک به خاطر اینکه چرا زنگ نزدی؟ چرا دیر اومدی؟ چرا تلفنو جواب نمیدی؟ مامانت اینطوری کرد؟ چرا من دیروز نبودم نرفتی از مامان و بابام سربزنی؟ اگه تو بخوای اینطوری رفتار کنی منم اینطوری میکنم و ...

این بهانه گیری ها از طرف هر دومونه..  یه بار توی بحثی که داشتیم صدامو بالا بردم و گفتم اگه واقعا اذیت میشی از زندگیت میرم بیرون ( واقعا از این حرفم منظوری نداشتم فقط میخواستم که بحثمون تموم شه ) ، ساکت شد هیچی نگفت بعد مرد من نشست گریه کرد واقعا گریه کرد بهم گفت چه قدر رفتن برات راحته دستشو گذاشته بود رو قلبشو از ته دل زار میزد .

گفت 4 بار تا حالا تو دعواهامون این حرفو ازم شنیده . گفت من ترکت نمی کنم اما خودت اینقدر این حرفو میگی که خودت میذاری میری ...

من موندم و یه دنیا ندامت . ازش عذر خواهی کردم اما حس امنیت و آرامش رو  ازش گرفتم عوضش ترس رو تو وجودش کاشتم ترس از رفتن ترس از ... حالا واقعا نمیدونم چی کار کنم نمیدونم چطور ازش دلجویی کنم ؟

میترسم با رفتار خامم زندگیم از هم بپاشه نمیدونم چی کار کنم اروم و قرار ندارم خدا میدونه به کجا رسوندمش که نشست گریه کرد با این رفتارا هردومون سرد میشیم به هم . خدایا چی کار کنم الان هم با هم قهر نیستیم اما دلشو شکوندم حالا هم زانوی غم بغل کردم و نمیدونم چی کار کنم ؟

خدا همه ی جوونا رو عاقبت بخیر کنه

ببخشید زیاد حرف زدم.


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)