سلام

من یه خاله ی معلول دارم که که از نظر ذهنی عقب افتاده هست و موقع راه رفتن اصلا نمیتونه کنترل کنه خودشو و به کمک دیوار راه میره، قدرت بیانش پایینه و به زور متوجه میشیم چی میگه و توانایی انجام هیچ کاری رو نداره حتی یه لیوان آب هم نمیتونه برداره .

مادربزرگم 2 سال پیش فوت کرد و پدربزرگمم بهونش برای ازدواج این بود که یکی مراقب دخترش باشه ، دو ماه بعد از فوت مادر بزرگم اینو آوردیم 2 هفته پیش ما موند 2 هفته پیش یه خالم، 2 روز پیش دایی و 2 روزم پیش اون یکی خالم . بعد پدربزرگم ازدواج کرد و موقع ازدواجشم باز اینو اوردن خونه ی ما .

امسال هم تابستون خالم آوردش خونش سر چهارمین روز زنگ زد که بیاین ببرینش پیش خودتون، بخدا روزی چند بار به ما و خاله و داییم زنگ میزد که الا و بلا بیاین ببرینش . شوهرخالمم رفت دنبالش و آورد گذاشت خونه ی ما و اینجا به مدت 3 هفته موند!!! خونه داییم 4 روز و خونه اون یکی خالم 2 روز!

الان به مناسبت شب یلدا که خیر سرمون خواستیم دور هم باشیم یکی از خاله هام میره دنبالش اینم میاره باز 1 ماه ما پرستاریش رو کنیم . اقوامی که شمال هستن اصلا اینو نمیبرن پیش خودشون، تا تکون میخورن میفرستن خونه ی ما .

خب مامان منم بیکار نیست مدرسه میره، من چون پشت کنکوریم دلشون به من خوشه که خونس مراقبت میکنه خب به من چه ؟ مگه من حمال یکی دیگم ؟ مامان من سال تا سال برای ما پسته و تنقلات نمیخره، تا این میاد هر روز یه پیاله پر بهش پسته میده و حمومشم میبره و حتی لباساشم میپوشونه ( در صورتی که خودش میتونه لباس بپوشه )

پدربزرگمم از خداشه اینو از سرش وا کنه چون قبلا هم گفته بود هر کی نگهش داره 200 تومن ماهی بهش میدم . الان هم گفته بذار یه مدت اونورا بمونه دلش باز شه! پدربزرگم وضع مالی خوبی داره اما پول دوا دکترشو مامان من میده چرا؟

در صورتی که هم وضع دایی هام خوبه هم بجز مامان من 2 تا دیگه از خاله هام شاغلن و پولدار! بعد همین مادر من تا من یه چیزی بخوام میگه پول ندارم، همین یک ساعت پیش بحثمون شد و منت هر چیزی که تا الان خریده و خرج کرده رو روی سرم گذاشت!

میگم چرا باید بیاد اینجا؟ میگه من برادر شوهرم و 8 سال نگه داشتم 1 سالم خواهرمو نگهدارم، در صورتی که عموی من یه آدم سالم بود و از قبل از ازدواج بابام با بابام زندگی میکرد . بعدشم من اگه همون موقع هم بودم مخالفت میکردم .

هیچ دل خوشی از خانواده ی حقه باز مامانم ندارم، برای چی باید این معلولی که خواهر و برادرش تحمل ندارن نگهش دارن رو من نگهدارم ؟ چه گناهی کردم؟

کاراش خیلی رو مخمه خیلی، داد و بیداد میکنه و بلند حرف میزنه با دستای کثیفش دستش به همه ی غذاها میزنه، از سر سفره بلندشم نمیشه کرد!

دیروز خالم گفت میاد پیش شما تو که خونه هستی منم گفتم به من چه ؟ هر دفعه آوردین اینجا مونده شماها چرا نگه نمیدارین ؟ میگه اون به آدم کار نداره تلویزیون روشن کن که نگاه کنه!

خسته شدم از دست مامانم، همه جوره هم از نظر مالی هم از نظر عاطفی خانوادشو ساپورت میکنه، اونام میدونن چقد سادس همه جوره سو استفاده میکنن بعد به من و خواهرم میرسه نداره و قسط بانک داره!

چیکار کنم؟ تحمل حضورش توی خونه برام سخته اصلا ازش خوشم نمیاد، وقتی اون بیاد ما هیچ جا نمیتونیم بریم هیچ جا ...

همین خالم که داره میارتش خودش از فوت مادر بزرگم تا الان نهایتا 4 روز برده نگهداشته پیش خودش، من تحمل ندارم . هر وقتم به مامانم گفتم چرا میاد اینجا شروع کرده به داد و بیداد، نمیدونم کجا برم از دست اینا راحت شم.

چیکار کنم؟ کمکم کنین لطفا


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) مسائل و ازدواج توانمندان خاص (۲۸ مطلب مشابه)