سلام

من پدرم آدم خیلی خیلی خسیسیه. خونه مون توی بهترین نقطه شهر هست و همسایه های خیلی پولداری داریم اما ما، سقف خونه مون همه جاش ریخته به خاطر اینکه پول نمیداد برای ایزوگام ،خونه مون درها رنگ نداره وسایل خونه مون هم که هیچی باید بگم توی یه خونه نیمه تموم میلیاردی زندگی میکنیم .

پدرم به هیچی اهمیت نمیده خونه مون باغی هست. وقتی که خواستگار میاد خانواده پسر همون جلسه اول با اخم میان و میرن و پشت سرشونم نگاه نمیکنن با اینکه پدر من میتونه همه شون رو با هم بخره و بفروشه .

ما یه مغازه هم پشت خونه مون داریم که اونم خرابه .پدرم از دو سالگی زمین به نام من و خواهرم کرده که میتونیم با پولش 3 تا خونه بخریم .البته وقتی که خواستگار میاد اصلا به این چیزها نمیرسه که بگیم . اما هر کسی از فامیل که ما رو میبینه دلش به حالمون میسوزه و فکر میکنه که بدبختیم. یه ماشین قراضه هم داریم .

دلم گرفته ،تمام عمه هام میلیاردر بودن اما همین جوری زندگی کردن تا اینکه مردن. اصلا عادت به قشنگ زندگی کردن ندارن . من خواهرم و مامانم افسردگی گرفتیم از دست کارهای بابام . من سعی میکنم شاد باشم اما این افکار نمی ذاره. من شبیه مامانم شدم و خیلی دست و دلوازم و اصلا با بابام کنار نمیام.

حالا سوال من اینکه شما جای من بودید چی کار میکردید ؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
خواستگاری های بی سرانجام (۶۶ مطلب مشابه)