سلام و خسته نباشید

من فرزند دوم و ته تغاری خانواده هستم و سنم نزدیک ۲۰ . نمیدونم این سوالم رو بذارم مشکل خودم یا خانوادم ، اما موضوع مربوط میشه به رابطه ای که در اون سه طرف وجود دارن من ،پدر و مادرم و فرزند بزرگتر خانواده ( جنسیت هر دو فرزند یعنی من و فرزند ارشد یکی هست) در بیشتر خانواده ها و اغلب فامیل اطراف ما فرزند بزرگتر جایگاه خاصی داره و ربطی ندارن که ویژگی خوب داشته باشه یا بد صرفا بر اساس سن از نظر احترام و رسیدگی یعنی بیشترین احترام و توجه و بهترین امکانات .

خانواده ما یک خانواده متوسط هست که جز همون اغلب خانواده هاست که گفتم فرزند اول خانواده بهترین امکانات رو داره ونظرش مهم هست حتی در سرنوشت فرزند دوم که من باشم اما این اختیار در خانواده ما واکثر فامیل به دور از عدالت هست یعنی بدون در نظر گرفتن حس فرزندان به هم و ویژگی ها ، یعنی همون حسی که زمانی فرزند بعدی که میاد فرزند اول حسادت می‌کنه یا بر عکس .

مشکل هم از اینجا شروع میشه که به شخصیت و ویژگی ها هر فرزند توجه نمیشه و کل توجه  سرازیر میشه به سمت یه فرزند خواست واراده فرزند دیگه پایمال میشه مشکل من هم همین جاست که خانواده بدون توجه به شخصیت من درباره من قضاوت می‌کنند  و من رو یک فرد حسود میدونن و به همین خاطر همیشه کمترین امکانات رو به من میدن در حالی که من به همون هم قانع هستم و زیاده خواه نیستم که فک کنم تصور بچه ته تغاری لوس  هم در این جا بی تاثیر نباشه که دید اکثر جامعه است اما باز هم بدون در نظر گرفتن شخصیت درباره من حکم میشه اما همه از اون دسته نیستند مثل من .

هر انسانی در زندگی یه نیازهایی داره و باید رفع بشه مثل لباس و خوراک و ... که من از همین هم محروم هستم نه اینکه فکر کنید نبودن غذا و لباس و... هست اما نه در حد معتدل و عادلانه اما همه چیز که این نیست بلکه باید برای فرزند شخصیت هم قائل شد که در مورد من وجود ندارد متاسفانه و باز همون دید که من حسود هستم و بدخواه عزیز دلشون. اما من هم انسان هستم و نیازهایی دارم که باید رفع بشه نه اینکه بگن مهم نیستی و اهمیت نداری مهم فقط فرزند بزرگ که این خواسته یا نخواسته در رفتار او هم تاثیر می‌زاره ومعلوم هست که حس خود خواهیش رو افزایش می‌دهد و اجازه می‌دهد هر کاری بکنه که موقعیتش حفظ بشه  .

اما من نه حسود هستم نه زیاده خواه فقط میخوام تا نیاز هام تامین بشه که گاهی از همین نیز میگذرم اما باز هم همون دید حالا من تبدیل شدن به یک آدم حسود و بد خواه در خانواده که هر چی بگم از روی دشمنی هست . چند مثال کلی میزنم ؛

مثلا ما خرید میریم اما فقط در اینجا فرزند ارشد مهمه و فقط برای اون خرید بشه . یا در جمع و گروهی اگر اون به من توهین کنه عیب ندارد چون بزرگتر هست . یا اگر دست من ببره مهم نیست اما اگر دست اون خراش برداره مهم و کلی پانسمان میخواد . نمیدونم بگم بی عرضگی یا ساده بودن من هم نقش داره در این وضع وقتی که بلد نیستم ناز کنم یا دروغ بگم مثلا من برای همین زخم هیچی نمیگه و درد رو تحمل می‌کنم اما فرزند ارشد کلی سر و صدا و آخ واوخ میکنه برای یه خراش حالا بماند که همین باعث شده دچار چند بیماری جسمی بشم که اصلا مهم نیست .

اما نمیدونم حالا چکار کنم از این بی عرضگی خودم و چطور حقم رو بگیرم امیدوارم که فکر نکرده باشین که از اون دسته ته تغاری های خود خواه هستم که خواهان همه چی هستن که اطرافم میبینم ولی کلا در خانواده ها یا به ته تغاری خیلی تو جه میشه یا به فرزند بزرگتر که هر دو افراطی هست .

ممنون میشم اگر دوستان راهنمایی بکنید


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) جهت اطلاع پدران و مادران (۱۵۸ مطلب مشابه)