ادامه دعای انحضرت علیه السلام است چون از نماز شب فارغ میگشت :

 

خداوندا

من کار زشت  خود را از همسایه پنهان میکنم 

و از نمودن راز خود به خویشاوندان شرم دارم

چون یقین ندارم سر مرا میپوشند ،

اما به امرزش تو اعتماد دارم

تو سزاوار ترین کسی هستی به اعتماد داشتن    

و بخشنده ترین کسی که چشم امید به تو است  

و مهربان ترین کسی که توقع عفو از تو باید داشت ؛

 پس بر من ببخشای .

خداوندا

 من ابی پست و ناچیز بودم ،

مرا از مجراهای باریک میان استخوان های در هم فشرده ی پدر ،

در تنگنای رحم فرود اوردی                                                    

و در میان چند پرده نهان کردی   

و از حالی به حالی گردانیدی                                                        

تا صورت من کامل گشت                                         

و اندام ها برای من فرود اوردی                                    

چنانکه در کتاب خود فرمودی :

نُطْفَةً ثُمَّ عَلَقَةً ثُمَّ مُضْغَةً ثُمَّ عَظْماً ثُمَّ کَسَوْتَ الْعِظَامَ لَحْماً، ثُمَّ أَنْشَأْتَنِی خَلْقاً آخَرَ

(نطفه‌ای بود،

 سپس خونِ لخته‌ای،

سپس گوشت جویده شده‌ای،

 سپس استخوانی،

و آن گاه بر استخوان‌ها گوشت پوشانیدی،

و پس از آن، بدان گونه که خواستِ تو بود،

آن را آفرینشی دیگر بخشیدی.)

تا وقتی که محتاج روزی تو گشتم

و از ریزش فضل تو بی نیاز نبودم ،

از زیادتی اب و طعام مادرم

 که مرا درشکم او جای  داده  

و به رحم او سپردی 

و برای من خوراک مقرر داشتی ،  

و اگر در ان حال مرا واگذاشته 

و به تدبیر خودم سپرده  بودی

تاب و توان  از من رفته

و نیرو از من دور گشته بود     

اما تو مرا از فضل خود به مهربانی و لطف  روزی دادی

و تا این غایت به همان گونه پروریدی ،

هیچ گاه از احسان تو  محروم نبوده ام

و در فضل تو نسبت به من کم و کاستی روی نداد

با این حال یقین من هنوز به رسیدن روزی تو مستحکم نشده است

 تا به ارامش خاطر به کاری پردازم

که سبب رو سفیدی من نزد تو شود ؛

 شیطان عنان مرا گرفته

سوی ضعف یقین و بدگمانی میکشاند  ،

 اکنون از بدصحبتی او نسبت به من

و خوش طاعتی  خودم نسبت به او شکایت دارم 

و از چیره گشتن او پناه به تو میبرم

 و به لابه و زاری از تو خواهم

کید او را از من دفع کنی 

و راه روزی  را بر من سهل گردانی .

تو را سپاس

که به من نعمت های بزرگ بخشیدی 

و شکر احسان خود را به من الهام فرمودی

 پس درود بر محمد و ال او فرست

و روزی را بر من اسان گردان 

و مرا به قسمت خود قانع کن 

و به نصیب خودم  

در انچه روزی کرده ای خرسند ساز

و هر چه از تن و عمر من گذشته است

در راه طاعت خود صرف کن

که تو بهترین روزی دهندگانی .

خداوندا

من به تو پناه میبرم

 از اتشی که گناهکاران را بدان عذاب میکنی

و هر که از راه رضای  تو منحرف شود

 بدان بیم میدهی ،

اتشی که پرتو ان تاریکست

و اندک ان بسیار و دردناک    

و دور ان سخت نزدیک

اتشی که هر قسمت ان قسمت دیگر را می بلعد و فرو میبرد ،

پاره ای از ان بر پاره ای دیگر می تازد 

اتشی که استخوان ها را فرسوده میکند  و می ریزد 

و ساکنانش را از اب جوشان  می نوشاند

اتشی که به زاری و لابه کسی گوش فرا نمیدهد 

و از عجز و نیاز احدی  به بخشایش نمی اید 

کسی نمیتواند به فروتنی و تسلیم از شکنجه و عذاب او بکاهد 

و ساکنان را به عذابی  دردناک

و کیفری سخت ناگوار

هر چه سوزان تر 

که در حد توان او باشد پاداش میدهد .

 پناه به تو میبرم 

از کژ دم های ان که  دهان گشوده اند 

و مارهای نیش براورده 

و نوشیدنی ان

که دل و امعای ساکنان را پاره پاره میکند 

و قلب انها را از جای بر میکند

و از تو میخواهم که مرا راه نمایی

به انچه مرا از اتش دور میگرداند و انرا میرانَد  .

خداوندا

درود بر محمد و ال او فرست

و مرا به فضل و رحمت خود پناه ده

 و از لغزش دست گیر و خوار مگذار

 ای بهترین پناه دهندگان  .

خداوندا

تو بندگان را از هر ناپسندی محفوظ داری و حسنه میدهی  

و هر چه بخواهی به جا می اوری  و بر همه چیز قادری

خداوندا

درود بر محمد و ال او فرست

هر گاه ذکر نیکان شود

و درود بر محمد و ال او فرست ،

تا روز و شب در گردشند ؛ 

درودی  که دنباله ان بریده نشود

و عدد ان به شمار نیایید ،

درودی که فضا را پر کند

و زمین و اسمان را  فرا گیرد

درود خداوند  بر او باد به اندازه ای که خرسند گردد 

و درود خداوند بر او باد پس از خرسندی او

به اندازه ای که پایان و کرانه ای  برای ان نباشد

یا ارحم الراحمین.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

اندکی برای تامل

ادامه نامه حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر ...

 

پس بدان ای مالک

من تو را به شهرهایی  فرستادم که پیش از تو،

 حکمرانان ِداد رس و ستمگر در انها بوده 

و مردم به کارهای تو همان نظر میکنند  ،

که تو به کارهای حکمرانان پیش از خود مینگری

و درباره تو همان را گویند ،

که تو درباره انان گویی

و به سخنانی که  خداوند به زبان بندگانش از نیک و بد جاری میفرماید  ،

میتوان به نیکوکاران پی برد ،

و انها را شناخت.

پس باید بهترین اندوخته های تو کردار شایسته باشد

و بر هوا و خواهش خود مسلط باش

و به نفس خویش از انچه برایت حلال نیست ،بخل بورز

زیرا بخل به نفس ،

انصاف و عدل است

از او در انچه او را خوش اید یا ناخوش سازد  

(بخل به نفس انست که

گِرد انچه  تو را روا نباشد نگردی

اگر چه بسیار دوستدار  و ارزومند ان باشی )

و مهربانی و خوش رفتاری و نیکویی با رعیت را در دل خود جای ده

نه انکه  در ظاهر اظهار دوستی کرده ،

در باطن با انان  دشمن باشی

که موجب پراکندگی  رعیت گردد

" فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم

 وَلَو کُنتَ فَظًّا غَلیظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِکَ

 فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِر لَهُم وَشاوِرهُم فِی الأَمرِ

 فَإِذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ

 إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلینَ "

(به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان نرم (و مهربان) شدی

و اگر خشن و سنگدل بودی،

 از اطراف تو، پراکنده می‌شدند.

 پس آنها را ببخش

و برای آنها آمرزش بطلب

 و در کارها، با آنان مشورت کن

اما هنگامی که تصمیم گرفتی،

بر خدا توکل کن،

 زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.

ادامه دارد ...