سلام
من مشکلی دارم که به کمک نیاز دارم . ممنونم وقت می ذارین و می خونین .
من مشکلم اینه که مهربونم . مشکلم اینه که کینه ای نیستم . مشکلم اینه که وقتی با کسی بحث می کنم ، یادم می ره و سریع می بخشم . مشکلم اینه ساده و بی شیله پیلم .
اینا به خودی خود ، بد نیست . ممکنه خوب باشه . ولی وقتی باعث دردسرت نشه . همین امشب ، با مامانم سر یه مسئله پیش پا افتاده بحثمون شد . حق با من بود . چون مربوط به ظاهر می شه ، نمی تونم توضیح بدم .
مادرم داشت درباره چیزی که مال منه ، نظر می داد و می گفت نمی بخشمت ، راضی نیستم اگه فلان کارو بکنی . منم یه چیزی گفتم . که حالا شاید درستم نبوده. ولی مامانم بهش برخورده . از سر شب تا الان با من حرف نزده . حالا من چه طوری بگم بابا حق با منه . من باید حرف نزنم . من باید قهر کنم . من باید خودمو بگیرم .
ولی به جاش ، منت کشی کردم و ایشونم مثل یه جانی با من رفتار کرد . و غرورم با خاک یکسان گردید . خیلی اینطوری پیش میاد . من مثال زدم . این یه مثال کوچیکی بود .حتی حقم با من باشه ، می بخشم و کلا فراموش می کنم و کینه نمی کنم . همین می شه که غرورم می شکنه .دو دقیقه نمی تونم با یکی قهر باشم و محل ندم . سریع خودمو کوچیک و خوار می کنم و معذرت خواهی و از حقم می گذرم . زیادی مهربونم دلم به رحم میاد .

برای همین بی ارزشم . کسی قدرمو نمی دونه . مثل خواهر کوچیکم نیستم که ولخرجی می کنه و پدر و مادر براش همه چی فراهم می کنن . اونوقت من مظلوم می گم حیفه . بابام سختشه . قناعت می کنم . مهربون پدر و مادرمم . همش کمکشون می کنم . ولی پدرم به جای تشکر و قدردانی چی کار می کنه ، هیچ کار .( ناگفته نماند بی انصافیه بگم برام نمی خرن فقط به این اخلاق خوبم ، اهمیت نمی دن ) اصلا برام ارزش قائل نیستن . نمی گن فلانی ، تو دختر خوبی هستی .
یه مشکل دیگه هم هست ، یه کم نمی دونم به خاطر سنمه یا نه ، پرخاشگری می کنم .
حالا این بهونه افتاده دست پدرم ، همش می کوبه تو سرم . می گه اخلاقت گنده . مثلا یه بار ، خیلی از یه کارم خوشش اومده بود ، به مامانم می گه ، فلانی (یعنی من ) خانومه ، دختر خوبیه ، فقط اخلاقش گنده .
منم سر زبون ندارم . می ریزم تو خودم . با خودم می گم دِ پدر من ، اگه اخلاقم گند بود ، روزگارتونو سیاه می کردم ، حیف که قدرمو نمی دونین . دخترای مردم (دوستام) اینقدر بریز بپاش می کنن تقریبا مثل خواهرم ، والدین محترم می زارن رو سرشون حلوا حلواش می کنن . اونوقت من بیچاره ...
همیشه می گم که من ایرادم اینه که دلسوزم ، مهربونم ، دختر خوبیم . تا حالا مثل بعضی از دخترای دیگه ، به پدر و مادرم توهین نکردم . بی احترامی نکردم . خب نبایدم بکنم . ولی خب اونام دیگه واقعا حرمتمو کمتر نگه می دارن .
می گم عوضش خدا دوست نداره بی احترامی کنم . می خوام بدونم چه طوری نه گناهی کرده باشم ، نه ضرر ؟ چه طوری نه سیخ بسوزه نه کباب ؟ چه طوری اعتدال رو رعایت کنم ؟ به نظرتون ، تو جامعه و دانشگاه و ... کلا تو آینده به مشکل بر می خورم یا نه ؟
اگه این ویژگی بده ، چه طوری ترکش کنم ؟
پیشاپیش ممنونم از راهنمایی هاتون .
"تصریف ریاح"

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه)