سلام

گاهی تصمیماتی فراتر از حد توانم میگیرم و توش می مونم، بالای 25 سالمه، چند ماهه اومدیم سر زندگی مون، شوهرم سربازه و درامد چندانی نداره و یک سالم تا پایان خدمتش مونده.

زمان عقد قرار شد تا زمانی که سربازه  زیر یه سقف نریم، خانوادش برامون خونه خریدن و خانواده ی منم پول تامین جهیزیه رو کامل کرده بودن ، فقط مشکل نرفتنمون زیر یک سقف سربازی و درامد کافی نداشتن همسرم بود.

منم پیش خودم فکر کردم بهتره به جای اینکه منتظر تموم  شدن سربازی اش بمونیم، با درامد من زندگی مون رو زودتر شروع کنیم، تو این مدتم تمام خریدا و مخارج خونه رو با درامد من انجام دادیم، الان از کارم خسته شدم و اگه نیاز مالی نبود یه مدت قید کار کردن و می زدم و استراحت می کردم، یا حداقل دنبال کار پاره وقت و نیمه وقت می گشتم، یا حرفه ام رو عوض می کردم و کار سبک تری با درامد کمتر انتخاب می کردم.

ولی خب شدنی نیست و همش فکر می کنم تحت فشارم و دارم اذیت می شم، تا بحال پیش کسی گله نکردم که خسته شدم که مبادا غرور همسرم بشکنه، ولی خب واقعا خسته شدم، بعضی وقت ها به خودم لعنت می فرستم که خونه ی بابات بودی، از جیب بابات خرج می کردی، با درامد خودتم خوش می گذروندی و  مسئولیت و نیاز مالی نداشتی، چی کم داشتی که تن به چنین کاری دادی آخه ؟ به جوابم نمی رسم.

اصلا فکر اینکه تا یکسال دیگه باید این جوری همش به دخل و خرج و مخارج زندگی فکر کنم و استرس و ترس از بیکاری داشته باشم بیشتر به هم می ریزم. همش احساس پشیمونی می کنم. شما رو به خدا من اشتباه کردم مسئولیت مردونه قبول کردم ؟ چی کار کنم از استرسش درام ؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) اقتصاد خانواده (۱۱۵ مطلب مشابه) مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)