خانواده برتر

درسته تا حالا با کسی نبودی و لابد تجربه اولت بوده ولی 18 ساله که نبودی...

بزارش پای اولین دفعه بودن..اصلا جدی نگیر...هر کشش جنسی دوست داشتن و عشق نیست... اگر به خودت تلقین نکنی خیلی راحت میتونی فراموشش کنی..

به نظر من همه قشنگن...زیبایی نسبی و سلیقه ایه....تو میتونی با کسی ازدواج کنی که هم از نظر اون و هم خانوادش زیبا باشی و تو رو  روی چشاشون بزارن..

دسته کم نگیر خودتو..

اگه جواب مشخصی نداد و یا وعده های الکی داد بهش بگو دیگه به من فکر نکن و خودتم فکرشم دیگه نکن.

حتما حتما جواب مشخصی ازش بگیر و دل به وعده های الکی نبند.

ببین این نظر وتجربه شخصی خوده خودم هست.باور کن از قوله کسی نمیگم ونمیگم شنیدم یا دیدم.دقیقا خودم عینه این ماجرا رو تجربه کردم وهر کاری که فکر کنی ونکنی واسه راضی کردن مادرم کردم تا جایی که خوده دختره گفت نمیخوام به خاطره من اینجور دچار تنش بشی اینم بگم که من از لحاط استقلال مالی کاملا مستقلم وحتی مسکن جدا هم همون موقع خریدم وبعد وکه وصلت جور نشد تا همین الان دست مستاجر هست.یعنی فکر نکنی بخاطر مسائل مالی به راضی کردم مادرم اصرار میکردم.هدفم این بود که همسرم با افتخار بیاد داخل خانوادمون وکسی پشت چشم واسش نازک نکنه مثله خواهرم باهاش برخورد بشه من تا جایی پیشرفتم که خودم تنهایی واسه بله برون رفتم وپدرومادر دختر هم همون شب منو پذیرفتن ولی با احترام کامل بهم گفتن با خانودتون بیاین واسه بله برون بهتره. اون شب یکی از بدترین شبای عمرم بود .وهمیشه این سئوال توی ذهنم موند چه جور پدرومادرم تونستن بذارن من تنها برم اونا دسته کل وجعبه شیرینی رو دست من دیدن ولی بازهم دلشون رضا نشد که به حرف دل تک پسرشون عمل کنن.خلاصه زمانی که دختره بهم گفت اینجور راضی کردن فایده نداره وبا تمام علاقه ای که بهت دارم نمیتونم ببینم به خاطره من اعصابت خورد کردن وهمین که سر حرفت وایسادی ووتنها اومدی باورم شد که تلاشت رو کردی.حتی بهش گفتم بیا عقد میکنیم یه مسافرت هرجا که گفتی چه ایران چه خارج از ایران میریم بعدشم برمیکردیم. جهیزیتم که آمادست میریم سر خوته زتدگیمون .خرجی هم که واسه شب عروسی میخوام بکنم واست یه ماشین میخرم البته خودش یه رانا داشت.ولی اون گفت مادرم نمیذاره میگه مگه بیوه هستی یا مطلقه هستی که همین جوری ببرنت خونه درکل وقتی این شرایط پیش اومد واین حرفها زده شد دبگه بیخیال شدم با گذشت سه سال با اینکه هیچ خبری ازش ندارم ولی هرلحظه تو ذهنم هست که الان کجاست با کی هست کجامیره کجا میاد ازدواج کرده یا نکرده.شدم یه ربات صبح تا ۱۰شب سرکارم بعدشم میام خونه میخوابم فقط وقت نمازحالم خوبه بعدش دوباره دچار خودخوری میشم‌.میدونم دارم تلف میشم ولی انگار یه جور خودم رو شکنجه میدم.در کل  خواستم بگم اون آقا پسر که مادرش ناراضی هست حواست باشه واسه راضی کردن مادرش تا یه جایی پیش بره. نه اینکه بخواد به هرقیمتی اینکارو بکنه ومادرش توی فشار که پسرش یه دفعه کاری نکنه که پشیمونی به بار بیاره راضی بشه وبگه باشه قبول وزمانی که باهم رفتید خونشون مادرش بخواد جوری رفتار کنه که انگار پسرش ازش گرفتی.این تلاش راضی کردن والدین تا یه جایی ارزش داره تا اونجایی که احترام ها حفظ بشه واین حس بین اطرافیان به وجود نیاد که دختره مخه پسره رو زده البته ببخش که اینجور بیان کردم چون خسته شدم از نوشتن.امیدوارم هرچی خیرت هست همون بشه.

اینکه دختری به پسری ابراز علاقه کنه پسر تمایل کمتری به جذب اون پیدا میکنه بهتره که دوست داشتن از سمت پسر(یا هر دو باهم )مطرح بشه و اگر بار اول از سمت خانم مطرح بشه و مشکلی این وسط پیش بیاد پسر انگیزه کمتر میشه نمیدونم شاید جنس ما مردها اینطوره و فکر کنم بیخود نیست گفتن پسر اهل نیاز و دختر اهل ناز هست.واسه من همچین موردی قبلا پیش اومده بود منتها با یه حالت دیگه ولی چون دختر مورد علاقه ام خیلی ابراز علاقه میکرد ناخوداگاه کم کم ازش دور شدم و رفتم و نفهمیدم چی شد.انشا الله مشکلتون به خوبی حل بشه

اگه مادرش براش تصمیم میگیره و خیلی روش نفوذ داره همون بهتر که نشد.

اگه خودشم دو دله و زبون و فکرش و دلش یکی نیست همون بهتر که نشد.

اگه هم تلاششو کرده و نشده که خب قسمت نبوده عاقلانه رفتار کرده مادر اگه عروسو نپسنده بعدا اذیتش زیاده خب میرن خواستگاریه یکی دیگه و بازم میتونه به طرف علاقه مند شه.

از این بازی که تو ذهنت راه انداختی خودتو بکش بیرون تباه میشی چه بری باز سمت طرف برا پرسیدن اینکه چرا و... چه نری و بشه خوره تو مغزت. تموم کن بگو قسمت بود خدا صلاح ندونسته و تمام

من خودم یکبار همچین رابطه ای رو تجربه کردم،بهترین کار فراموش کردن این افراد و به استقبال موقعیتهای بهتر رفتنه.

  به دختران  توصیه میکنیم  هرچند

تویه این مرحله نباید میگفتی دوسش داری .

هدف خیلی از پسرا همینه که این جمله رو به هر نحوی حالا بشنون. ...که در ابتدا نباید اتفاق بیافته

تجربه اوله یعنی اولین باره که یک پسر بهت محبت میکنه واسه همین به دلت نشسته و ذهنت رو مشغول کرده.عزیزم همه پسرا بلدن محبت کنن و حرف های جذب کننده بزنن ..امیدوارم متوجه صحبتم شده باشید .

به نظر من توپو بنداز تو زمین بزرگترا یا ازش بخواه  شرایط و خانواده ش رو مدیریت کنه. 

پسری که انقدر به مادرش اجازه دخالت میده و انقدر وابستگی داره بهش که نمیتونه از شما پیشش دفاع کنه و واسه حرف مادرش درجا کنار میکشه صددرصد مشکل از خودشه آخه قیافه دختر چه ربطی به مادر داره و اصلا چه نیازی هست که مادر ظاهر زن پسرشو تعیین کنه باید بگم که ازدواج با این مرد دیوونگیه شما همین الانم بخاطر وابستگی این مرد دارید لطمه میخورید فردا چطور میخواید کنار هم تصمیمات مهم زندگیتونو بگیرید ایشون اصلا کوچکترین قدرت تصمیم گیری و اختیاری از خودشون ندارن بهتره فراموشش کنید

دیگه دختر نیست که بگه نیاز به اجازه پدر دارم میتونه بیاد راحت عقدت کنه و به مادر محترمانه حق و حقوق متقابل رو گوشزد کنه

از این ابراز مهبت دخترها میترسم.

اما اینکه ایشان امدن خواستگاری و چون اشنا بودید بهش گفتید و ایشان نمیتونه مادرش را راضی کنه باید ارتباط کامل قطع کنید و مواظب سو استفاده باشید . ذهن تون را هم در گیر نکنید اگر شما را واقعا میخواست تا الان کار خودش را کرده بود.با تشکر

ممنونم از راهنمایی های دوستان عزیزم.
ولی بد برداشت کردین ایشون بارها بمن گفتن که من رو دوست دارن و براشون قیافه و ظاهر طرف مقابل در مقابل اخلاقش هیچه و بارها تاکید کردن که مهربونی و اخلاق براشون مهمتره و ایشون چون اصرار داشتن که بدونن من چه حسی بهشون دارم گفتم که دوسش دارم. و این رو هم بگم که توی خانواده اونها هم پدر و هم خواهراشون راضین و تنها فرد ناراضی مادرشون هستن. ولی طبق صحبتهایی که ناشناس از تجربه اشون داشتن انگار مادرا راضی نمیشن. ایشون بمن گفتن که فقط احترام مادرشون رو نگه میدارن مگه نه احتیاج و نیازی به اونها نداره ولی نمیدونم مادرش چه واکنشی نشون میده و چه حرفی بهش میزنه که بمن گفت قسمت نیست. بله اشتباه بود که قبل از اینکه خواستگاری رسمی انجام بشه ما اینقد بهم وابسته شیم. خود ایشون هم میگفتن که بمن بسیار وابسته شدن و هر لحظه توی ذهنشون هستم. ولی میخواستم بدونم که واقعا اون تلاشی میکرده؟
و اینکه آقایون هر روز صدبار به ی نفر بگن دوسش دارن درست میگن؟
من آدمیم که نمیتونم باور کنم یعنی اوائل این ارتباط اصلا باورم نمیشد میگفتم مگه میشه ی نفر رو در عرض ی روز انقد دوست داشت؟
آقایون لطفا جواب بدن!!!
از کجا بدونیم ی نفر وقتی ابراز احساسات میکنه واقعیتشو میگه!! البته خب دلیلی برای دروغ گویی نمیبینم.
بازم ممنونم از پیام هاتون

ببین باید بتونی جنبه های مختلف ابن شرایطو حلاجی کنی و از هم تفکیک بدی تا بفهمی گیر کجاست

خواستگاری داشتی بهت ابراز علاقه کرده شما هم از احساست بهش گفتی . این اوکی هست از نظر من حداقل از طرف خودم قاطعانه میگم این مورد نداره . یعنی نشدن این ازدواج 0 درصد ربط به این مسئله نداره

مورد دوم اینکه خانواده درصدی تو انتخاب سهم داره طرف هم درصدی . قطع و یقین سهم خود طرف از سهم خانواده ش باید که بیشتر باشه . بعد خانواده یه جاهایی اجازه و حق اظهار نظر داره یه جاهایی اکیدا نه!

خیلی عذر میخوام ولی پسر میخواد تو بغل زنش و با زنش بخوابه. پس خوشایند ظاهری ربط به پسر داره نه مادر!!!

پسری که رو چنین موضوعی عقب نشینی کرده مرد نیست. پسربچه ایه که بند نافشو از مامانش نبریده هنوز! پس ایشون آمادگی برای ازدواج رو نداره 

سه اینکه نذار هی بره بیاد دلت بدتر آشوب شه ! یه سره ش کن . چون هنوزم دوسش داری البته اگر پسر خوبیه سوای اون عدم استقلال فکری و اینا , نکوبش بایکوت نکن ولی دیگه نرمی هم نشون نده . بگو تصمیم من مشخصه خوده شما بلاتکلیفید. برید مسائلتون رو هر چی که هست حل کنید چون به عنوان یک مرد این وظیفه ی خود شماست . اگر نمیتونید آینده ی این رابطه رو قاطعانه معلوم کنید بیشتر ازین به احساسات هر دومون لطمه نزنید

ضمنن اگر خانواده ی ایشون مخالف 100 درصد باشن و بخوان بگن یا ما یا دختره , یعنی خاستگارت خانواده شو به خاطر شما کنار بذاره این زمینه ساز شرایط سختی در آینده برلی ارتباط شما خواهد بود

پ ن 1: برای نمیدونم چندمین بار بود ازین که یک زن ایرانی هستم تاسف خوردم بابت این دخالت مادرا !!! انصافا درصد بگیرم این مورد خیلی شایع هست که مادر پسر سعی در مشورت و نظر دادن نه ها! تحمیل انتخاب و عقایدش به پسر داره !! خنده دار اینجاس با خودشونم فکر میکنن نیتشون خوشبختی پسره .... برای چندمین بار به خودم قول دادم پسر دار شدم تو ازدواجش همراهیش کنم و حمایت روانی و راهنماییمو ازش دریغ نکنم اما تصمیم شخصی خودمو بش تحمیل نکنم . 

پ ن 2: 

نشمردم اما چند تا جواب با این مضمون که این دختر خانومو کوبوندین یا برچسب زدین بابت ابراز علاقه ش!!! واقعا چرا ؟؟؟؟ جالبتر اینجاست همه اصل سوالو ول کردن چسبیدن به اون نصف خط جمله که ایشون ابراز علاقه کرده !!!!

حالت خوبه 

فقط این بخش از جملت رو دارم بازم میخونم نمیدونم چرا اما حس میکنم یا آزمایش و یا مرگه 

مادرش باازدواج شما مخالفه

خودشم هیچ تلاشی نکرده

بهر حال اگرم ازدواج می کردید شاید مادرش مانع خوشبختیتون میشد

چه بهتره که الان تموم بشه

البته این سوال ربطی به سوال این پست نداره  و من نظرم بالا  دادم اما

حقیقتش منم مثل این پسره که گفتید با مادرم مشکل دارم و هر دختری را که خودش انتخاب کنه میگه خوبه و هزارتا دلیل علکی میاره اما اگر من دختری را انتخاب کنم میدونم مادرم باهاش مخالفت میکنه اما  من به عنوان پسر اگر دختری را میدوارم کنم هرجور شده دل مادرم را به دست میارم یا به قول معروف یا راهی را پیدا میکنم یا راهی را میسازم .شده ظرف بشورم و  یا حالا هرکاری بتونم میکنم بلاخره مادرم راضی میکنم . دلیلش هم اینه که وقتی یک نفر دختری را  امیدوار میکنه و باعث میشه ذهن یک خانم از کار بیفته نمشه بی تفاوت بود  و ارتباطم را با دختر قطع نمیکنم و سعی در راضی کردن مادرم میکنم اینکه ایشان یکبار با قطع شدن ارتباطش با شما کنار امده و بهذقول معروف دوباره فیلش یاد هندستان کرده نشانه خوبی نیست و به نظرم جدی نبودن ایشان را میرسانه و اگر فکر کنیم ایشان ارتباط قطع کرده تا مادرش را راضی کنه حالا که موفق به این کار نشده چرا دوباره برگشته?با احترام به شما به نظرم ایشان جدی نیستن

براتون ارزوی موفقیت میکنم