سلام به همگی

بنده حدود 7 ساله که ازدواج کردم البته دو سال و نیم عقد بودیم و بعد از جشن عروسی رفتیم شهر دیگه واسه زندگی به خاطر شغل شوهرم, شوهرم خدا را شکر مرد خوبیه و ازش راضی هستم ولی نمیتونم با اخلاق خونوادش کنار بیام . مثلا انتظار دارن همه کارامون با اونا هماهنگ باشه مثلا خریدمون,سفر رفتن و این چیزا .

مادر شوهرم توقعات بیجا از من داره خودم حس میکنم چون خواهر شوهر ندارم رفتارش اینجوره , از اول خونش میرفتم تو  ظرف شستن و غذا پختن کمکش میدادم جوری که هر چی ظرف بود را خودم تنهایی میشستم ولی بعد از مدتی دیدم وظیفه م میدونن و اگه روزی حال نداشتم انجام نمیدادم اخلاقش تغییر میکرد .

البته بعد که رفتیم سر خونه خودمون و دیدم وقتی میاد خونمون خودشا مثل مهمون میدونه و هیچ کمکی نمیده اخلاق منم تغییر کرد دیگه کاری هم که خونش میکنم برام دلچسب نیس و یه جورایی از سر اجباره البته بهم متلک هم میندازه که تقریبا باهاش کنار اومدم .

مشکل اصلیم اینکه من پریودهام با درد خیلی شدید و حالت تهوع همراهه و دو سه روز کامل از پا میفتم و هر کی که ببینتم میفهمه که پریودم تا جایی که بشه از خونه بیرون نمیرم و اگه هم رفتم خونه مادرشوهرم و اون فهمید که پریودم جلو پدرشوهرم و بردارشوهرم میگه من پریودم یا مثلا عمه شوهرم زنگ زد میگه که مثلا عروسم حالش خوب و نیست و پریوده منم اصلا خوشم نمیاد این مساله را در مورد من حداقل آقایون بفهمن یا مثلا جایی عروسی یا مهمونی دعوتم ولی نمیخوام برم میره به دروغ میگه عروسم پریود بود و حالش خوب نبود در صورتی که همون موقع برا عروسی نرفتن دلیل موجه تر مثل فوت پسر عموی بابام را داشتم که مثل عمو بودن برام.

اینجور گفته بود یا مثلا تاریخ پریودم دستش بود و سر موقعش زنگ میزد میگفت حالت بده منم حدود یه ساله که نذاشتم تاریخ پریودم دستش بیفته و هر موقع هم که پریودم و میرم خونش چادر نماز و جا نماز برمیدارم و میرم اتاق که فکر کنه من نماز میخونم, به نظرتون این کار من گناه نیست؟

البته چند بار هم شوهرم بهش گفته که خانمم دوس نداره به همه بگی حالش خوب و نیس و این حرفا ولی اون حرف خودشا میزنه و گوش نمیده شوهرمم از اون پسراس که دوس نداره بی احترامی کنه به پدر و مادرش از این لحاظ خداراشکر میکنم که اهل بی احترامی نیس ولی خب باید از منم دفاع کنه,البته مادر شوهرم خودشم که پریود باشه راحت به شوهر من میگه پریودم انتظار داره تو اون موقع هر روز زنگش بزنیم و حالشا بپرسیم, این در حالیه که خانم مومنی هن هست .

من احترامشم تا جایی که بتونم دارم مثلا همیشه اون جلوی ماشین میشینه یا مثلا دو هفته یه بار که میریم شهرمون به خونواده ها سر بزنیم از راه میریم خونه اونا و روز اول را اونجاییم ولی خب حس میکنم هر چی باب میلش رفتار کنم انتظاراتش بیشتر میشه .

نمیدونم چیکار کنم واقعا


مرتبط:

با مادر شوهر حسود چه طور رفتار کنم؟

وقتی از حرف مادر شوهر ناراحت میشید چکار می کنید ؟

چطور رفتار کنم که مادر شوهرم تو زندگیم دخالت نکنه ؟

مادر شوهرم بین من و جاریم فرق میذاره

مادر شوهرهای شما به چی میگن احترام؟

چگونه با خانواده همسرم مخصوصا مادر شوهرم برخورد کنم

شما بگید من با این مادر شوهر چکار کنم ؟

چکار کنم که پدر و مادر شوهرم در زندگیم دخالت نکنن؟

مادر شوهرم بر خلاف نظر ما بچه می خواد

زندگی با مادر شوهر در یک خانه باعث نمیشه حرمت ها از بین بره ؟

آموزش احترام گذاشتن به مادر شوهر

چطور محترمانه با مادر شوهر مخالفت کنیم ؟

چطور از سختی زندگی در خونه مادر شوهر نجات پیدا کنم ؟

مادر شوهر بنده به چشم هوو به من نگاه میکنه


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
روابط عروس و مادر شوهر (۴۴ مطلب مشابه)