لطفا اگه با هم مشکل دارین بچه دار نشین

سلام
یه پسر 27 ساله بدبخت هستم که هزار جور کمبود تو زندگیم دارم. نه معنی عشق رو میفهمم نه میدونم محبت چیه نه معنی درست زندگی کردن رو بلدم.

وقتی پدر مادرم با هم ازدواج کردن شاید حدود یکی دو سال زندگی خوبی داشتن ولی به دلایل زیادی مثل اختلاف فرهنگی چون مال دو تا شهر مختلف بودن و نداشتن تفاهم دیگه مشکلاتشون شروع شد.
از زمانی هم که من بدنیا اومدم روی خوش زندگی رو ندیدم ای کاش تو این دنیا نبودم. از کوچیکی با استرس بزرگ شدم همیشه تن و بدنم میلرزید. عصبی شدم همش دعوا کردن دیدم.
چندین بار کارشون به طلاق کشید ولی دوباره برگشتن.به دلیل رفتار بدشون که بیشتر تقصیر پدرم هست. هیچ فامیلی خونمون نمیاد ما هم خونه کسی نمیریم. چه زندگی کسالت بار مزخرفی داریم.
فامیل های درجه یک هم به زور میان خونمون. تو در و همسایه هم بیشتر افراد میدونن ما مشکل داریم. یه زمانی میگفتم ازدواج کنم شاید بهتر بشه ولی تو فامیل چند تا موقعیت بود تا میدیدن پدر مادرم رو بیخیال میشدن.
بیشتر آدم ها هم فکر میکنن منم مثل اونهام. خیلی تنهام احساس پوچی و بدبختی میکنم. اگه با یه غریبه هم آشنا بشم اگه بیان تحقیق دیگه میرن پشت سرشون هم نگاه نمیکنن.
هدف خاصی برای زندگی کردن ندارم. 26 سالمه هیچی بلد نیستم. تا حالا با هیچ دختری هم نبودم. نه کسی رو دارم باهاش دردل کنم. نه میتونم ازدواج کنم. نه پولی دارم نه شغلی. راست میگن حقیقت تلخه.
پیش روانشناس هم رفتم میگه باید اونها رو بیاری. ای بابا دلش خوشه. بهم یه چند تا پیشنهاد داد که بنظرم خوب نبود. خوش به حال اونهایی که دغدغه هایی دارن که قابل حله. از ما که گذشت. جدیدا بیشتر به فکر مرگم و براش لحظه شماری میکنم.
کاش زودتر برم پیش خودش .  از این دنیا که خیری ندیدم.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل متفرقه (۷۵۸ مطلب مشابه)

وقتی میبینم که اشتباه برداشت کرده آتیش می گیرم

سلام، دارم عذاب می کشم خواهشا اگر کسی می تونه راهنماییم کنه.

من مغازه دار هستم 27 سالمه، زمستون 93 دختری وارد مغازم شد و بعد اینکه چند تا جنس بهش نشون دادم اون رفت. وقتی که رفت 2 _ 3 ساعت قفلش شده بودم همش بهش فکر می کردم .

خلاصه ی داستان اینکه عاشقش شده بودم. اما حس عجیبی بود که تا به حال تجربش نکرده بودم. من دخترای زیادی رو دیدم اما هیچ وقت اونطوری  نشده بودم . هر از گاهی از جلوی در رد می شد و منم نگاش می کردم و باز حس عجیب و غریبی بهم دست میداد.

خلاصه کنم دوستان هر وقت که می دیدمش ناخودآگاه بهش اخم می کردم چون حس عجیبی بهم می داد. 5_6 ماهی گذشت و تصمیم گرفتم که بهش بگم که عاشقش شدم اما نگو اون عاشقم شده بود و وقتی من بهش اخم می کردم حس می کرد که دارم براش کلاس می ذارم .

الانم ازم متنفر شده اصلا هم نمی خواد به حرفام گوش بده، حتی نامه براش نوشتم که بهش بدم اما اون ازم متنفر شده. دارم عذاب می کشم از اینکه اون بد متوجه شده، من از همون اول عاشقش شدم اما اون فکر می کنه که من براش کلاس می ذاشتم.

دارم آتیش می گیرم باید چیکار کنم، اصلا نمی خواد که به حرفم گوش بده.  خواهش می کنم یه راهی بهم بگید که نفرتش رو از بین ببرم.

از خانم ها خواهش می کنم کمک کنن. چندین بار هم بهش گفتم که بزار باهات صحبت کنم اما ازم متنفر شده.

نمی دونم همینطوری هی بهش بگم . احساس می کنم دارم خار می شم از طرفی هم وقتی میبینم که اشتباه برداشت کرده آتیش می گیرم

خواهشا کمکم کنید.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

در 29 سالگی می خوام برای رشته پزشکی بخونم

سلام
من یه خانم مجردم در آستانه 29 سالگی . کارشناسی ارشد کشاورزی دارم و در حال حاضر حق التدریس دانشگاه هستم و در بخش خصوصی هم شاغلم . ( البته شغلم به مدرک تحصیلیم بی ارتباطه).
به امید خدا تصمیم دارم امسال برای ادامه تحصیل حتما اقدام کنم. میدونم که در رشته خودم راه به جایی نمی برم و باید تغییر رشته بدم.
چون از بچگی روحیه کمک کردن به دیگران رو خیلی داشتم و از علوم پزشکی هم خیلی خوشم میاد اولش تصمیم گرفتم دکترای نانو تکنولوژی امتحان بدم و در زمینه بیماری های صعب العلاج کار کنم.
به نظرم اینکه بتونم لبخند رو حتی روی لب یک نفر بیارم حس فوق العاده ای هست. اما با تحقیقاتی که کردم برداشتم این بود که چون تحقیقات در این رشته بسیار هزینه بره، عملا در کشور ما هیچ کار سودمندی انجام نمیشه و آب پاکی رو ریختن رو دستم.
حالا دلم میخواد برای پزشکی دوباره کنکور بدم. میدونم که قبولیش خیلی سخته. اما به فرض که قبول هم بشم،نمیدونم چقدر سختی در پیش دارم. 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ادامه تحصیل (۴۸۰ مطلب مشابه)

موضع ام در مقابل برادرم چی باید باشه؟

سلام
من خیلی گیج شدم اعصابم بهم ریخته من 17 سالمه یه داداش دارم که ایشون نزدیک 25 سال داره امروز رفته بودم کلاس وقتی برگشتم دیدم که اون یکی برادرم که 22 سال داره داشت میرفت غذا بگیره من یهویی گفتم بده من میرم

بعد که رفتم غذا سفارش دادمو منتظر بودم  که یه دفعه دیدم یه خانمی ( زن یا دختر بودنشو نمیدونم ) اومد تو و اونم غذا میخواستم منتظر موندم تا اینکه  این خانم به یکی زنگ زد من که پشت سرش بودم  یهو یی دیدم اسم مخاطب دقیقا فامیلیه من هستش . کنجکاو شدم شماره رو ببینم که دیدم این شماره داداشمه همونه که 25 سالشه .

اون زنه ( یا دختره ) بار اول که زنگ زد دید جواب نمیده بار دوم  اون خانم گذاشت رو بلند گو که تا بردارش جواب بده اینم داداش جواب داد البته داداشم با بابامو مامانم حرف میزد برای اینکه  بگه کسی پیشمه

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه)

ویژگی های خانواده ی همسر آینده خیلی برام مهمه

با سلام

من پسری 30 ساله هستم و شرایط تحصیلی و کاری مناسبی دارم. به نظرم خیلی خیلی خانواده ی دختر مهم هست و کسانی که معرفی میشن رو در مورد خانوادشون سوال میکنم و معمولا با ملاکهای خانوادگی مورد نظرم مغایر هستند.

با توجه به اینکه دوست دارم همسرم از خانواده ی تحصیل کرده و ... باشه، موارد کمی با مشخصات مورد نظرم به من معرفی میشن و طبیعتا  خیلی به ندرت خواستگاری میرم.

از طرفی همه بهم میگن سخت میگیری و کسی با این ملاکهای فردی و خانوادگی پیدا نمیشه.

آیا این سخت گیری در مورد خانواده درست هست؟ 

آیا این ملاکها باعث پشیمانی در آینده و پیدا نشدن مورد مناسب نمیشه؟

ممنون.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه) ازدواج و مسائل درک نشدگان (۱۰۲ مطلب مشابه)

خدا رو شکر که مرگی هم هست تا یه روز تموم بشه

سلام

این متن رو که نوشتم  به خاطر این بود که غیر از اینجا هیچ کسی رو ندارم که باهاش درد دل کنم  اگه هم تایید نشه اشکال نداره فقط خواستم  یه کم سبک  بشم از اول تا انتها رو با گریه مینویسم .

دختری هستم که تا الان پاک موندم دست هیچ پسری به من نخورده نه به خاطر اینکه ترس از آبرو داشتم چون خیلی راحت میتونستم بدون اینکه خانوادم بفهمن یا دوستانم . ولی خدا رو ناظر گرفتم به خاطر حجابم  نتونستم زیبایی هام رو نشون بدم چون گناهه و به خاطر حجابم خیلی ها گفتن چقدر تیپت زشته ولی من میتونستم ولی باز تحمل کردم به خاطر خدا نذاشتم حتی یه تصویر بد از ذهنم رد بشه. خیلی وقتها نیاز جنسی و عاطفی ام شدید میشه ولی سختی کشیدم و نگه داشتم خودمو.

هیچ وقت هم نگفتم چرا پسری به من ابراز علاقه نکرده  وقتی دلش نخواد به زور که نمیشه فقط یه خواستگار داشتم که اونم یه نفر که قول ازدواج به خونوادم داده بودن به خاطر اونها رد کردم و بعد هم اون خونواده گفتن که حقیقتش چون قدت کوتاهه نمیخوایم .

خوش به حال شما پسرا هر وقت اراده کنید ازدواج میکنید ولی یکی مثل من که دخترم هر روز تو جامعه علاوه بر دردی که میکشم به خاطر فشار جنسی و عاطفی درد نگاه مردم هم دارم .

هیچ وقت نگید دختری که حجاب داره یا با هیچ پسری نبوده دلیل بر پاکیش نیست بخدا هست بخدا من و امثال من هم میتونستیم برا چند ساعت  یا چند روز یا چند هفته و ماه و سال این حس لذت جنسی رو تجربه کنیم بخدا پا گذاشتیم رو نفسمون.

دخترها خیلی دردشون سنگینتره چون  عاطفی هستن چون خیلی چیزا رو به خاطر کم رویی پنهون میکنن چون خیلی آسیب پذیرن .

بعضی وقت ها از فشار جنسی زیاد تا صبح بیدارم و واقعا درد میکشم نمیدونم اینها چقدر پاداش داره آیا ما هم بالاخره اگه تو این دنیا نتونستیم پاداشمون رو بگیریم تو اون دنیا خدا پاداشش رو بهمون میده؟

خیلی سخته وقتی میبینم پسرای اقواممون یه جور دیگه بهم نگاه میکنن یه جوری که انگار سنم رفته بالا و دارن تحقیرم میکنن یا فکر میکنن اگه چند کلام حرف معمولی بزنم حتما میخوام تورشون کنم دیگه سخت شده تحملش از هر جهت ولی صبر میکنم .

خدا رو شکر که مرگی هم هست تا یه روز تموم بشه

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه)

سوال در مورد خودداری مردان و بدن نمایی زنان

سلام

سوالم اینکه اگر مردان بصری هستند و این ویژگی خطر به گناه افتادن مردان را بیشتر میکند آیا می توان گفت به همین دلیل برای اینکه عدالت از سوی خداوند برای مردان رعایت بشه خودداری مردان قوی تر از زنان آفریده شده ؟

می گویند مردان از روی شهوت جنسی به زنان نگاه می کنند و زنان بخاطر مسائل عاطفی تبرج و بدن نمایی می کنند آیا این حرف درسته ؟

آیا با عقل منطبق است که بخاطر مسائل عاطفی زنان بدن نمایی می کنند ؟ و یا اینکه زنان هم همان منظور مردان دارند ولی در حالت مخصوص زنان ؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه)

نزدیک یک ساله که پله های دادگاه رو بالا پایین میکنم

سلام خدمت دوستان
راستش من در حال جدایی از همسرم هستم الان نزدیک یک سال پله های دادگاه و بالا پایین میکنم . بعد ازدواج نامبارکم فهمیدم شوهرم و خانوادش کلی به من دروغ گفتن از جمله:

معتادبودن ، مشکل عقلی که اختیارش کاملا دست پدرشه  و تشنج

الان مشکل من اینه که مهریمو گذاشتم اجرا ولی پدر محترمشون پسرشونو قایم کردن و به من خبر دادن که نه مهریه میدیم نه طلاق .

حالا من میخوام مهریمو ببخشم که راحت شم دیگه خسته شدم ولی مادرم میگه اونا به ما خیانت کردن همینجوری بذاریم راحت برن  ؟ روت اسم اومده  !

حالا سوالم اینه شما دوستان بگید چیکار کنم مهریمو ببخشم یا نه ؟ شما خودتونو بزارید جای من چیکار میکردین? چون بعد نظرات شما تکلیفمو مشخص میکنم.

"ممنون ازشما دوستان گل"

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل طلاق (۸۸ مطلب مشابه)

به شوهرم در خواستگاری گفتم تومور مغزی دارم

سلام خسته نباشید
سوالی داشتم از آقایون ..

خانم ها  هم لطفا کمکم کنید..

آقا پسرا اگه خواستگاری دختری بروید که دوستش دارید و هر جور شده بخواید به دستش بیارین ولی اون دختره به شما تو مراسم خاستگاری بگه: چیزی که بهت میگم نمیخوام هیچ کس باخبر بشه من یه تومور مغزی دارم که تا 1 سال دیگه میمیرم اگه عمل نکنم خرج عملم هم خیلی زیاده معلوم نیس زنده بمونم یانه.. ازوداج میکنید؟

حالا اگه دختره عمدا این حرفو بزنه تا بدونه کدوم پسر واقعا حاضره هر جور شده بدستش بیاره و بعد از عقد بگه بهت دروغ گفتم. من هیچ مشکلی ندارم هیچ توموری ندارم فقط میخواستم بدونم چقد دوستم داری.. بنظرتون کار دختره اشتباه هست؟ یا گناهه ؟

ولی پسره بهش بگه دیگه نمیدونم به کدوم حرفات باید اعتماد کنم و خیلی بخاطر دروغم بهش برخورده باشه.

حالا میشه جوابم بدین ممنون میشم کمکم کنید. من الان خیلی دارم غصه میخورم. خب چکار کنم میخواستم بدونم نامزدم چقد دوستم داره. خب تو این دوره زمونه نمیشه مردا رو شناخت.

الان دیگه اصلا بهم اعتماد نداره همش اون قضیه رو میزنه تو سرم.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه)

ما در مقابل از خود گذشتگی او چه پاسخی داریم؟

او از همه هستی اش برای دفاع از دین و آسایش امروز ما گذشت ، ما در مقابل از خود گذشتگی او چه پاسخی داریم؟؟؟؟

سلام به دوستان خوبم

اول اینکه خدا رو شاهد میگیرم که از ارسال این پست قصد بدی ندارم و خدای ناکرده نمیخوام حس خود بزرگ بینی و یا خود کم بینی به کسی دست بده!!

من به عنوان یه دختر  مذهبی و محجبه هیچوقت اعتقادات و حجابم رو تو سر کسی نزدم و خودمو بالاتر از کسی ندونستم چون معتقدم چه بسا افرادی که حجاب درست و حسابی ندارن ولی پیش خدا آبرومند تر هستن پس منو چه به قضاوت دیگران البته این بحثش از امر به معروف و نهی از منکر جداست !!!

بنابراین از دوستان عزیز خواهش میکنم باز هم بحثای تکراری رو پیش نکشید این پست صرفا میخواد همه ما رو به تفکر وادار کنه!! وقتی کسی رو دوست داشته باشی حاضری به خاطرش هر کاری بکنی که اون خوشحال باشه حتی اگه تو به ظاهر سختی بکشی کسی منکر این قضیه نیست که شهدا عزیز همه ما هستن با هر اعتقادی که هستیم لااقل اینو تو مراسم تشییع شهدای غواصمون به خوبی شاهد بودیم!!!

وصیت شهدا در مورد حجاب:

شهید یعقوب ابراهیم نژاد:

اگر می دانستم با هر بار که خونم ریخته می شود بی حجابی، آغوش حجاب در بر می گیرد، حاضر بودم هزاران هزار بار کشته شوم.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه) جنگ نرم ( آتش به اختیار ) (۶۲ مطلب مشابه)

بیایید اصلاح کردن رو از خودمون شروع کنیم

سلام
این چیزایی که اینجا مینویسم نظر شخصی خودمه دوست دارم نظر شمارو هم بدونم!
چند هفته پیش برای عروسه پسرعموم رفته بودیم ترکیه . اونجا با یه پسر هم صحبت شدم درباره ی خیلی چیزا حرف زدیم تا موضوع رسید به جامعه و اینجور چیزا گفت که وضع جامعه بد شده الان دخترا و پسرا حریم ها رو رعایت نمیکنن و اینجور چیزا .

منم گفتم درسته گفت من اینجور رابطه هارو اصلا قبول ندارم و تا زمانی که با دختر ازدواج نکم اونو مال خودم نمیدونم ولی الان اعتمادا از بین رفته من گفتم منم خیلی بدبین شدم اونم گفت درسته ولی همه مثل هم نیستن گفتم اگه قرار باشه ازدواج کنی چجوری میتونی به طرفت اعتماد کنی ؟ حالا دختر و پسر قابل اعتماد نیستن .

اینارو گفتم و میخواستم مثلا سر صحبتو باز کنم و در دل کنیم ولی اون یه چیزی گفت که من خیلی تعجب کردم و انتظارشو نداشتم نمیدونم شاید برای من عجیبه! گفت بقیه به من چه! من مسئول خودم هستم بقیه به من مربوط نمیشه!

آخه من همیشه خونده و شنیده بودم که ما توی جامعه زندگی میکنیم و رفتار همه بر هم اثر داره (البته هنوز هم اینو قبول دارم)انتظار داشتم بگه اره با این شرایط جامعه نمیشه کنار اومد و ادم ناخواسته سمت گناه کشیده میشه و به نوعی این دلیل هارو بگه ولی اون کاملا ریلکس گفت بقیه به من ربطی نداره!

اینکه ما توی جامعه زندگی میکنیم و رفتارهامون بر دیگران تاثیر میذاره کاملا درسته ولی ما یاد گرفتیم موقعی که به نفع خودمونه از این جمله استفاده کنیم هر وقتم به نفعمون نیس بی تفاوت از کنارش رد میشیم و همه ی گناه هارو به گردن جامعه میندازیم ولی خودمون تا چه حد مسئولیم؟
طرف میاد گناه میکنه بعد جنس مخالف مقصر میبینه و گناهاشو توجیح میکنه! میگه دخترا با سرو وضع انچنانی و ارایش چنان بیرون میاد مقصر خودشه و به نوعی میخواد بگه که من چاره ای ندارم جز گناه ( البته تا حدودی حق داره ) خارج کشور اینهمه ادم با سر و وضع انچنانی بیرون میرین ولی چرا اونا مثل ماها واکنش نشون نمیدن و فورا تحریک نمیشن؟

نگید اونا همشون دوست دختر و دوست پسر دارن و خودشون رابطه دارن و با این جور چیزا تحریک نمیشن چون من الان میبینم خیلی از اقایون متاهل از پسرا هم هیز ترن مگه اونا ازدواج نکردن؟ نگید اونا به این جور چیزا عادت کردن چون اون وقت من میگم مگه این هفت قلم ارایشارو هر روز تو خیابون نمیبینیم پس چرا ما هنوز عادت نکردیم؟

این که ما کمی بی ظرفیت هستیم رو باید قبول کنیم! شما فکر میکنید روزی میشه که همه ی کشور لباس درست بپوشن بعد ما گناه نکنیم؟ اگه هم همچین اتفاقی افتاد میگید بقیه ی کشورا هم باید درست لباس بپوشن و رفتار کنن در اون صورت ما دیگه گناه نمیکنیم!

مطمئنا اگه اینطوری هم بشه میگید اینترنت و ماهواره و خیلی چیزای دیگه جمع شه و... خلاصه این حرفها همیشه هست!

پس اگه منتظر اینید که بقیه رفتارشون نحوه ی پوششون درست بشه تا گناه نکنید باید بگم که منتظر نباشید چون هیچ وقت چنین روزی نمیرسه!

بعد اون ماجرا من به این خیلی فکر کردم و بعضی چیزا رو کنار هم قرار دادم و به این نتیجه رسیدم
سالها پیش تو دبیرستان معلم دینی مون یه داستانی رو گفت و من بعد اون حرفش یاد این داستان افتادم!
گفت یه روزی پیامبر ( چون این مال چند سال پیشه اینکه کدوم پیامبر بود رو یادم رفته ) به خدا میگه که تو که انسان رو خلق کردی چرا بهشت و جهنم رو افریدی؟ خدا هم میگه چرا گندم هایی رو که کاشتی دونه هارو از خوشه هاش جدا میکنی اونم گفت برای اینکه دانه هاش با ارزشه و بقیه قسمتش دور ریخته میشه خدا هم گفت  من هم بهشت و جهنم و برای همین افریدم تا انسانهایی که با ارزشش از بقیه جدا بشن.

همچنین یاد این جمله افتادم
تو روز قیامت جهنمیان میگن ما تقصیری نداشتم و شیطان ما را گول زد ، شیطان میگوید من شما را به گناه دعوت کردم خدا هم شما را دعوت کرد کسی که قبول کرد شما بودید حالا هم مرا سرزنش نکنید چون نه من میتوانم برای شما کاری انجام دهم نه شما میتوانید (جمله دقیق دقیق نیست ولی یه همچین چیزی بود دوستان اگه کاملش میدونید شما بگید و تکمیلش کنید)

حرف اخرم اینه که بیایید اصلاح کردن و از خودمون شروع کنیم بیایید خودمونم مسئول بدونیم همیشه نگیم بقیه اینطور باشن تا ما اونطور باشیم چون مثل داستان پیامبری که براتون گفتم این طبیعت افرینشه که خوب و بد در کنار هم قرار بگیرند تا تشخیص داده بشن و اگه همه اونطوری که شما میخواستید بود در اون صورت فرقی بین کسایی که خودشونو کنترل میکنن با کساییکه نمیکنند وجود نداشت و ارزش کارهاشون یکی بود و همه بهشتی میشدن

ببخشید که طولانی شد اما خواستم که اینارو بگم!

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه)

چکار کنم زودتر عروسی کنیم؟

سلام

راستش من دختری 25 ساله هستم که پنج سال پیش با پسر خالم که عاشقش بودم از بچگی ازدواج کردم و تو رابطه عاشقونه مون از هیچی کم نمیذاشتم.

روز اولی که با هم عقد کردیم شوهرم گفتن یه سال عقد بسته میمونیم و ایشون خونه میسازن و زندگی مشترکمونو شروع میکنیم اما دو سال گذشت و این اتفاق نیافتاد. من گاها غر میزدم اما وقتی می دیدم داره تلاش میکنه تا پول در بیاره و خونمون رو بسازه چیزی نمی گفتم تا یه غم بزرگ دیگه رو دلش نذارم.

من مادر ندارم و با پدرم دو تایی زندگی میکنیم. من اکثرا تو خونه تنها هستم چون پدرم سرکار هستن و یه دختر خیلی با احساسم همیشه تو ذهنم شوهرمو اینجوری تصور میکردم که دائما بهم زنگ میزنه سر میزنه و..... اما علنا این اتفاق نمی افته.

خیلی با مهربونی و زبان خوش بهشون گفتم که من بیشتر بهت نیاز دارم تنهام بیشتر بهم سر بزن اما ایشون میگن صبح تا شب کار میکنن و شب خستن و میخوابن نمیتونن بیان منو ببینن.من همیشه تنهام. 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مراسم عقد و عروسی (۱۰۷ مطلب مشابه)

چند سوال از کسانی که ازدواج مجدد کردند

سلام

لطفا کسانی که ازدواج مجدد داشتن جواب بدن

1. چقدر طول کشید زندگی قبلیتان را فراموش کردید؟

2.توی دعوا ها و گرفتاری ها  ی با همسر فعلیتان هم بهش فکر نمی کنید؟

3. موقع داشتن رابطه زناشویی چطور؟

4. چیکار کنم که آن زندگی را کلا فراموش کنم؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ازدواج مجدد (۷۴ مطلب مشابه)

نقطه اتصالم به زندگیم فقط پسرمه

سلام
دیگه از زندگی خسته شدم از این همه دو رنگی و بی انصافی ... شش سال باهاش ازدواج کردم یه پسر چهار ساله دارم فکر نمیکنم تا حالا براش کم گذاشته باشم از هر لحاظ تو خونه ارامشو براش فراهم کردم از لحاظ سکسی همیشه تامینش کردم ولی آخرش چی دیدم فقط دارم خیانت میبینم .

تا حالا چند بار شماره ها و پیامها مختلف تو گوشیش دیدم هر بارم که دعوامون میشه هیچی و گردن نمیگیره و شماره ها رو پاک میکنه و میگه سوءتفاهم. من نمیدونم چرا همه سوءتفاهم های دنیا واسه این پیش میاد؟

خسته ام خسته با نداریش با اعتیادش ساختم ولی این کاراش دیگه داره روانیم میکنه اگه پسرم نبود و ترس از خدا نداشتم خودم و خلاص میکردم .

حس میکنم نقطه اتصالم به زندگیم فقط پسرمه .فقط به خاطر اون باید بسوزم و بسازم ، نه پدری نه مادری هیچکس نیست که بزارم برم نه پولی نه پس اندازی قربون خدا برم چرا از بچگی یه روی خوش نشون من نداده ؟
ببخشید دلم بد گرفته بود

یا علی  

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)

می خوام در کنار خانه داری و بچه داری یه منبع درآمد هم داشته باشم

با سلام خدمت تمام کاربرای عزیز خانواده برتر
میخوام از کاربرای عزیز که تو هر شهری و هر جایی هستن از تجربه کاری خودشون بگن که با همت و پشتکار راش انداختن و الان موفق هستن .

دوست دارم هم تو خونه به بچه ها و زندگیم برسم و هم منبع درآمدی داشته باشم (خیاطی و کارایه هنری از این چیزا نباشه لطفا) یه کار متفاوت میخوام با سرمایه کم و ریسک پایین.
پیشاپیش ممنون از نظراتتون

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
اقتصاد خانواده (۱۱۵ مطلب مشابه) مسائل زنان خانه دار (۴۲ مطلب مشابه)