- ۲۶۳۵ بازدید توسط ۲۱۲۷ نفر
- شنبه ۲۳ اسفند ۹۳ - ۰۹:۲۰
باسلام
سوالی خدمت خانومها داشتم. خصوصا خانومهای چادری
بنظرتون چادر لبنانی واسه یه دختر با قد 167 قشنگه؟؟ واسه قد بلندا خوبه ؟ به قد بلندا میاد؟
چادر لبنانی اصن به کیا میاد؟ (چادر لبنانی که استین داشته باشه )
چاق و گنده نشون میده؟
کمکم کنید
مرتبط:
درخواست راهنمایی برای خرید روسری
استفاده از شال و روسری رنگی به همراه چادر
روسری و لباس رنگی با چادر تحریک کننده است ؟
مَهرا نقش ، تولید کننده انواع ست روسری و ساق دست
چه جوری قشنگ تر چادر معمولی سرم کنم
چکار کنم که چادرم ثابت بمونه و عقب نره ؟
یه دختر چادری میتونه خوشتیپ و شیک باشه؟!
استفاده از شال و روسری رنگی به همراه چادر
چه نوع چادری برای دانشگاه مناسبه ؟
خواستگار در بحث ازدواج معمولا به پسری گفته می شود که از دختر مورد علاقه ی خود تقاضای ازدواج می کند ، گاهی این اتفاق منجر به تشکیل خانواده شده و گاهی هم چنین اتفاقی نمی افتد. البته گاهی پیش می آید که ماجرا برعکس شده و دختر خواستگار پسر مورد علاقه ی خود می شود .
در وبلاگ خانواده برتر دختران در مورد خواستگاران خود با دیگر کاربران مشورت می کنند ، پسران هم به عنوان خواستگار سوالاتی دارند که دختران آن ها را راهنمایی می کنند .
عده ای از دختران به دلایل مختلفی خواستگاران متعددی دارند و عده ای دیگر هم به دنبال این هستند که چرا خواستگاران کم و یا نامناسبی دارند و ... .
در خانواده برتر بحث های زیادی در مورد خواستگار و خواستگاری شده است که می توانید نتیجه ی بحث ها را در موضوعات زیر مشاهده بفرمائید :
بیشتر بخوانید ...
ظاهرا روشم برای بهم زدن خواستگاری بد بوده
تو خانواده ما تنها کسی که نظرش مهم نیست خود دختره
خانواده ها همه چی رو بین هم می برند و می دوزن و دست اخر دختر و پسررو میارن تا فقط چهره همدیگه رو دیده باشند
اگه من بگم که میخوام یه جلسه دیگه حرف بزنم تا بیشتر آشنا بشم انگار کفر گفتم!
همین میشه که دم آخر وقتی پسرو میارن و خوش و خرم فکر می کنند که تا هفته دیگه میتونند عقد رو بخونند من میزنم تو پک و پوز همه شون و میگم از پسره خوشم نیومد.
واقعا آیا راه حلی برای من هست ؟
من میخوام با شناخت اردواج کنم چی کار کنم ؟
مرتبط با کسب شناخت قبل از ازدواج:
مخالفت والدین با دوران شناخت طولانی مدت قبل از ازدواج
برای شناخت، یک جلسه خواستگاری بهتره از چند سال دوستی است
روش افزایش شناخت از دختر در یک جلسه خواستگاری
روش شناختن افراد خودخواه قبل از ازدواج
برای کسب شناخت در ازدواج های فامیلی چکار باید کرد ؟
جلسات خواستگاری رو برای شناخت کافی نمی دونم
در خواستگاری بهتر میشه طرف رو شناخت یا در دوستی؟
رفت آمد خانواده ها برای شناخت بیشتر در قبل از عقد
جلسه دوم خواستگاری - شناساندن نه شناختن
خواستگاری راهی درست برای شناخت
سلام
میدونم برا آقایون یکم توضیحش ممکنه راحت نباشه .
من از آقایون 4 تا سوال مهم دارم .
1 - ممکنه که یه پسر یه دختر و خیلی دوست داشته باشه و مشخص نباشه؟
2 - یعنی میتونه ابراز علاقه ای نکنه و پنهون کنه یا بالاخره لو میره؟
3 - اینکه چجوری میشه به علاقه ی پنهان یه پسر پی برد ؟
4 - اگر یه پسرو دوس داشتیم و حس کردیم اونم همینطوره ولی بروز نمیده چیکار کنیم؟
بیشتر بخوانید ...
شرایط ازدواجم فراهم نیست، به دختر مورد علاقم ابراز علاقه کنم ؟
چرا هیچ کسی بهم ابراز علاقه نمیکنه ؟
چکار کنم که شجاعت ابراز علاقه نسبت به من را بدست بیاره؟
24 سالمه ولی یه بارم کسی بهم ابراز علاقه نکرده
نمی دونم چطوری باید بهش ابراز علاقه کنم
موانع ابراز علاقه بعضی از پسران به یک دختر باوقار
سلام دوستان
میخواستم کمکم کنید۰
من توی آموزشگاه دخترانه و محیط زنانه ای مشغول تحصیل هستم ولی استاد مرد داریم۰ متاسفانه بعضی از استاد ها فوق العاده با دخترها راحت هستند۰ فکر میکنند ما بچه هستیم شاید و با اینکه دکتر هستند اکثرا و تحصیل کرده رفتار مناسبی با شاگردهاشون ندارند۰
مثلا وقتی داریم توی کلاس با دوستان حرف میزنیم جمعی کاملا دخترونه استاد به جای ورود به اتاق دبیران وارد جمع میشه و شروع میکنه به صحبت با دخترها .
متاسفانه بعضی خانوم ها فکر میکنن اجتماعی و مدرنیته شدن هست وارد بحث شدن با استادها۰ من به شخصه نمیتونم تحمل کنم یک استاد مرد متاهل با دخترهای جوان اون رفتارها را بروز بده و در واقع گاهی شوخی هایی میکنن که من به عنوان یک خانوم تا یه مدت درگیر میشم چی گفتن ایشون!۰
استادها مانند یک فرد لات بی ادب با دخترها گرم میگیرند و بحث هایی نامربوط هست بینشون البته۰ من حتی جرأت نمیکنم برای پرسیدن سوال پیش استاد مرد برم! تحمل رفتار استاد ها برام ممکن نیست و متاسفانه تدریس درسها را هیچ خانمی انجام نمیده به خوبی اون استاد .
برای همین به محض ورود استاد سعی میکنم از محیط خارج بشم و سر کلاس هم از سبک بازی استادها در عذابم ولی به خاطر یاد گرفتن درس هام سعی میکنم درسو گوش بدم ولی۰۰۰
حس میکنم منزوی شدم۰ همه با استادها بگو و بخند و فقط یه تعداد کمی از شاگردها رفتار متین دارند۰ آموزشگاه با وجود این استادها ارزش آموزشیش رو از دست میده ۰ من متاسفم که دکترها و استادها که افتخار تربیت انسانهای موفق را دارند بعضا اینطوریند۰
من خجالت میکشم که متاسفانه بعضی دختران هم آموزشگاه را محیط آموزشی نمیدانند۰ ما باید چطور با اینطور استادها که غرور مردانه و جدیت رفتاری ندارند رفتارکنیم ؟
در چنین محیط و شرایطی چکار کنیم تا هم احترام استاد حفظ شود هم احترام و متانت خودمان؟
خواهشا به من بی تجربه کمک کنید۰ دارم افسردگی میگیرم که اگر در دانشگاه هم همین وضع باشد چه کنم؟ فکر میکردم استادها الگوی رفتاری ما هم میتوانند باشند ولی بعضی متاسفانه ۰۰۰۰ جای بهتری برای پرسیدن این سوال پیدا نکردم ۰ با تشکر
سلام
پسری هستم بیست و پنج ساله
بدن پرمویی دارم و همین مسئله باعث شده از ازدواج و تشکیل خانواده هراسان باشم
میترسم همسر آینده ام با این موضوع کنار نیاید و در حقش ظلم شود
بدن من بسیار پرموست حتی ناحیه شانه و کمرم هم پر موست
کسی میتواند راهنمایی ام کند؟؟ چقدر این موضوع مهم است؟؟؟
مخصوصا خانمهای محترم.....
باتشکر
سلام
تو رو خدا به من کمک کنید . یه نظر بدید برای عیدی دانش آموزام چی بگیرم؟
تعدادشون زیاده . سی نفرن.
پسر هستن.
ابتدایی هستن.
من هم پول زیادی ندارم.
لطفا کمکم کنید. دوس دارم حتما به همشون عیدی بدم.
شده دغدغم. شبها خوابم نمیبره ولی هیچی به دهنم نمیرسه.
سلام
من تقریبا 19 سالمه.
من و پسر داییم که تقریبا 2 سال ازم بزرگتره از بچگی عیدها و تابستونا رو خونه بابا بزرگم سپری میکردیم تو روستا ... از حدود هفت هشت سال پیش یه حس دوس داشتنی تو وجودمون نسبت به همدیگه بوجود اومد ولی هیچکدوممون به اون یکی نگفتیم ... تا اینکه سه سال پیش ایشون بطور مستقیم بهم فهمون که دوسم داره با اینکه منم دوسش داشتم ولی از ترس اینکه فریبم بده خیلی بد و بیراه بارش کردم اونم دیگه بعدش چیزی نگفت ...
دوباره پارسال ازم خاستگاری کرد، خداییش منم خیلی دوسش داشتم و دارم، دیگه نتونستم جلوی احساساتمو بگیرم .. ارتباطمون شروع شد ...
اولش بدون اطلاع خانواده ها بود بعدش به داداشش گفتیم ... تقریبا یک ماه پیش خواهر بزرگم فهمید و به پسر داییم تذکر داد، این شد که تصمیم گرفتیم تا زمانی که شرایطش برا ازدواج مهیا نشده با هم ارتباط نداشته باشیم آخه اون هنوز بیکاره ولی داره سعی میکنه شغل پیدا کنه و در اولین فرصت بیاد خاستگاری...
ما اصلا با هم نمیرفتیم بیرون چون تو دو شهر مختلف زندگی میکنیم، ارتباطمون فقط در حد اس ام اس و تماس تلفنی بود.. اوایل رابطمون خیلی باهاش سر سخت بودم و مثلا میگفتم نباید مثل قبل از رابطمون که بعنوان پسر دایی بهم دست میدادی، دست بدی یا هر وقت پیامی میگف بیا پیش هم بخوابیم، باهاش تند برخورد میکردم ولی بعد چند وقت باهاش راه اومدم و حتی چندین بار در مورد روابط جنسی با هم حرف میزدیم از طریق پیام و تو رویاهامون با هم رابطه جنسی داشتیم ولی هیچوقت تو واقعیت با هم تماس نداشتیم فقط دو سه بار برا سلام کردن به همدیگه دست دادیم ...
خیلی عذاب وجدان دارم و پشیمونم از اینکه این رابطه رو شروع کردم ... توبه کردم ولی میترسم بزنم زیرش .... الان خیلی آشفتم و آرامش ندارم با خودم میگم دیگه آینده خوبی ندارم ... میترسم اگه با هم ازدواج کردیم این رابطه مخفیانه یه سرکوفت بشه برام یا اینکه خانواده هامون بفهمن که قبلا رابطه پنهونی داشتیم....
خیلی احساس گناه میکنم... بنظرتون آینده خوبی میتونم داشته باشم یا نه؟؟؟؟
سلام دوستان گرامی ممنون از اینکه دارین این پست رو میخونید:
من هدفم از این پست چند چیزه که الان براتون میگم. 1- یک تشکر از شما 2- یک خواهش
1- این سایت واقعا دسته کمی از یه مکان مقدس نداره اینجا جاییکه افراد میان سوالاتی رو میپرسن که شاید نتونن از نزدیکترین کسانشون هم بپرسن.. واقعا اینجا راحت میتونن سوال کنن نظر بدن و مشکلشون حل بشه و آرامش خیال پیدا کنند و به جای یک جواب چندین جواب و راه حل دریافت میکنن ... اجر همتون با قطب عالم امکان مهدی عج
2- بچه ها اینجا جایی بود که 2 نفر ( از خود بچه های این سایت) نه به قصد دوستی بلکه به قصد ازدواج با هم آشنا شدن ... هر دو صفر کیلومتر و فوق العاده احساساتی و پاااک ... همدیگرو ندیدن اما عاشق پاکیه همدیگه شدن ... با جونو دل همدیگرو درک کردن خیلی شبیه هم بودن از همه لحاظ ... اصلا پاکیشون اون 2 تا رو سمت هم کشوند به خاطر همین نجابت و حیا قرار ازدواج گذاشتن ...
باورتون نمیشه اصلا از مسائل ج ن س ی حرفی زده نشد اصلا از ظاهر و زیبایی حرفی زده نشد اصلا از سایز فلان قسمت و فلان پرسیده نشد فقط خدا میدونه که چقد این احساس خاص و عجیب بود مدت کوتاهی نبود با هم آشنا شدن اما تا مغزو استخون همو شناختن.
درسته واسه ازدواج شناخت کامل لازمه اما بدونید اگه چیزی به اسم اعتماد و اعتقاد و نجابتو عشق واقعی و احساس پاک باشه این چیزا ملاک نیست ... و با عشق واقعی هر کمبودی قابل اغماضه
دوستای گلم
اون 2 تا دلشکسته اما امیدوار به حکمت خدا از هم خداحافظی کردن برا همیشه با اینکه هر 2 خیلی تنهان و همو دوس دارن به خاطر خدا از هم جدا شدنو بس ....
- چیزیکه مانع رسیدنشون شد چیز کمی نبود یکی شرق بود و دیگری غرب
دلشون شکستست عاجزانه از همتون خواهش میکنم براشون دعا کنید که دیگه تنها نباشن و حسرت این نرسیدن رو دلشون نمونه ... دعا کنید خدا بهشون آرامش بده و عاقبت بخیر بکنه
از همتون ممنووونم ... براتون دعا میکنم شما هم دعامون کنید که خدا دعای جمع رو زودتر به اجابت میرسونه . توکل علی الله
با سلام
مردی 34 ساله و مجرد هستم و کاملا مقید به صداقت و راستگویی حتی اگر به زیانم باشه .
من تا حالا چندین خانم دوست بودم که باهاشون سکس کردم ( البته به لطف دهن لقی همسایه ها مادرم هم در جریان هستند ) میخواستم از خانومها بپرسم موقع ازدواج آیا صادقانه از این روابط با همسرم صحبت کنم یا جز و اسرار مگو باشن ؟
واقعیتش اصلا دوست ندارم مطلب پنهانی در زندگیم باشه که از افشا شدنش در هراس باشم . و از طرفی شاید هم حق همسرمه که از گذشته من باخبر باشه
لطفا خانومها مشاوره بدن و راهنمایی کنن
باتشکر
---
توضیح :
سلام
در متن سوال ایشون حرفی از متعه نزدند و گفتند با چند " دختر " سکس کردم . بنابراین بنده از لفظ "زنا" استفاده کردم . بعدا اومدند گفتند که زنا نبوده .
دوستان جدیدی که نظرات رو می خونن بدونن کسانی که در مورد زنا صحبت کردند به خاطر متن اولیه بوده .
موفق باشید
سلام خسته نباشید
من تازه نامزد کردم نامزدم درباره مسائل جنسی اطلاعات بالایی داره ولی پسر خوب و پاکی هست من اطلاعات چندانی در این باره ندارم بعضی اوقات سوالاتی میپرسه که من هم به خاطر چشم و گوش بسته بودنم وهم بخاطرخجالت نمی تونم جوابشو بدم میترسم ازم سرد بشه و ناراحت.
دوست ندارم به نظرش دختر سردی باشم میخواستم اگه میشه منبع ای چیزی بهم معرفی کنید تا اطلاعاتم دراین باره زیادشه من خیلی دوستش دارم ونمی خواهم به خاطر این موضوع از دستش بدم .
ممنون میشم پاسخمو بدید
سلام دوستان من یه دخترم
سوالم اینه که اولین شبی که عقد میکنن وعروس داماد پیش هم هستن باید چطوری رفتار کنم ؟ من موندنم . خیلی برام سواله اون شبه باید چی بهم بگیم ؟ چیکار کنیم ؟ تا چه حد بهش اجازه بدم بهم دست بزنه ؟
ممنونم
مرتبط:
در شب اول عقد رابطه کامل داشتیم، الان پشیمونم
در اولین شب عقد چی به هم بگیم ؟
تازه عقد کردم، خانمم میگه تو زن داری بلد نیستی
اوایل عقد مگه نباید اوج خواستن باشه؟
ظاهر یه خانم در دوران عقد چطور باید باشه ؟
نگرانم نتونم شوهرم رو در دوران عقد راضی نگه دارم
می خوام سر سفره عقد بشینم ولی استرس دارم
سلام دوستان
من و شوهرم با اینکه از نظر شرایط کلی زندگی خدا رو شکر و با زحمت و تلاش هر دومون خیلی خوب هستیم اما یک مشکل کهنه و قدیمی داریم که این روزها به شدت تاثیر منفی گذاشته .
شوهرم خیلی خوبه مهربون و دلسوز اما با اینکه الان نزدیک به 40 سال داره چون آخرین بچه خانواده اش هست در مقابل اونها خیلی خودش رو دست کم می گیره و ضعیف می دونه طبق همون هم رفتار می کنه خودش می گه دو روی سکه داره یکی سفید که پیش خانواده من هست یک سیاه که پیش خانواده اش هست می گه وقتی بچه بوده رفتار و دعواهاشون خیلی وقتها باعث شده توی جمع غریبه و آشنا ضایفع بشه و خجالت بکشه بخاطر همین به شدت خجالتی هست از طرفی اصلا بدی ها و کوتاهی های اونها توی ذهنش نمی مونه واسه همین هر وقت موردی پیش میاد اصلا نمی تونه درست حرف بزنه و رفتار کنه و این باعث سواستفاده اونها حالا چه مالی چه کاری چه غیره می شه
بارها بهم گفته میخواد خودش رو تغییر بده و جلوی اونها قدرت داشته باشه ولی الان که بیشتر از 10 سال از زندگیمون میگذره تغییر خاصی نکرده
پیش مشاور رفتیم باهاش صحبت کرد گفت اعتماد به نفسش در کودکی و نوجوانی به شدت آسیب دیده و باید خودش بخواد تا تغییر کنه ظاهرا خوب پیش می رفت اما وقتی با اونا روبرو می شه یا تلفنی حرف می زنه باز هم همه چی تکرار میشه انگار نه انگار
توی دعوا توی خوشی توی گریه و ناراحتی بارها بهم قول داده که از این به بعد عوض می شه و یک جور دیگه رفتار می کنه ولی بازم همه چی تکرار میشه می دونم از عمد نیست
ولی منم خسته شدم از این همه تکرار تلخ
انقدر دوستش دارم که دار و ندار زندگیم رو فدای یک لبخند و یه لحظه آرامشش میکنم ولی از این حالتی که در مقابل خانواده اش داره هم خودش پشیمون می شه و عذاب می کشه هم من از مورد سواستفاده قرار گرفتن شوهرم خیلی خیلی ناراحت می شم
بهم بگید چیکار کنم ؟
سلام
میخوام یه نظر سنجی انجام بدم
میخوام بدونم نظرتون راجع به پوشش خانوما تو خونه چیه؟
من به شخصه زیاد رعایت نمیکنم با اینکه بیرون خیلی رعایت میکنم و چادریم هستم ولی تو خونه 180 درجه تغییر میکنم خیلی هم گرمایی هستم و اهل آرایشم هستم. من 19 سالمه و دوتا خواهر 25 و 34 ساله و یه برادر 36 ساله دارم که دو تا بزرگترا متاهلن من چون بچه ی آخرم دیگه حکم بچه ی اون بزرگا رو دارم برا همین از اولم جلوشون راحت بودم حالا که بزرگ شدم همچنان جلوی برادرم تاپ و دامن کوتاه میپوشم
یه نفر راجع به پایان نامش بهم گفت که موضوعش حجاب در برابر محارم بود گفت که احادیث اینطور بوده که باید لباس آستین تا آرنج و شلوار تا مثلا یکم بالای مچ جلوی محارم بپوشیم (یه جوری شبیه حالت وضو میشه بنظرم) منم بیشتر رعایت میکنم
میخوام بدونم ینی تا الان گناه کردم؟ رابطه ی منو برادرم خیلی صمیمیه از همه بیشتر من و اون با هم صمیمی هستیم یعنی ممکنه به گناه افتاده باشه یا مثلا هنوزم که ازدواج کرده به گناه بیفته؟ :( من و اون همیشه سعی میکنیم بهترین لباسامو برا همدیگه بپوشیم حتی الان که ازدواج کرده
سلام خسته نباشید
من در نوجوانی اشتباهاتی کردم، الان که به آنها فکر میکنم حالم از خودم بهم میخوره .
تقریبا 17 18 ساله بودم تو حیاط ... روی زمین نشسته بودیم و ... و چون آدم زیاد بود به هم نزدیک بودیم پاهای من به یه خانم می خورد و احساس میکنم من قصدا به خاطر لذت این کار رو میکردم. بیرون ... باز متاسفانه از کنار یه خانم رد میشدم بدنم یا دستم رو به باسن اون خانم زدم . من نمی دانم اون خانم ها مجرد بودن یا متاهل ولی احساس میکنم به شوهرشون ظلم کردم .
آیا در اون دنیا من باید حلالیت بطلبم؟
آیا میشه تو این دنیا جبران کرد؟
من توبه کردم، خیلی پشیمونم .
خانومی هستم که به تازگی ازدواج کردم. زنی یه دنده و لجوج هستم و اگه اون چیزی که میخوام اتفاق نیفته عصبی و بد اخلاق میشم.
بچه آخر خانوادمون هستم و از بچگی لوس و ننر و زبان نفهم تشریف داشتم . پدر و مادرم جای اینکه آدمم کنن همیشه کوتاه میومدن و هی لی لی به لالام میزاشتن و من هر روز پر رو تر میشدم مخصوصا از وقتی خواهرای بزرگترم ازدواج کردن و فقط من موندم این خصوصیات در من پررنگتر شد.
نمیدونم چه مرضی یه که من دارم. حتما همه چیز باااااااااید اونجوری که من میخوام باشه وگرنه خدا به داد طرف مقابلم برسه.
الان که ازدواج کردم دلم واسه شوهرم کبابه. بیچاره کافیه یه مخالفت کوچیک باهام بکنه٬ تا چند روز اخلاقم برج زهر مار میشه و کاری میکنم که از زندگی سیر بشه. بخدا خیلی دلم براش میسوزه. بنده خدا اختیار مدل موشم نداره. الهی بمیرم من٬ خفه شم که انقد بدم٬ که انقد یه دنده و نفهمم. چیکار کنم؟
اصلا من آدم بشو نیستم. کاش پدر و مادرم 2 بار تو سرم زده بودن تا بفهمم همیشه قرار نیست اون چیزی که من میخوام بشه. الان من چیکار کنم؟ خیلی بدم اما میخوام خوب شم بخاطر شوهری که نمیدونم خدا تو من چی دید که اونو بهم داد با اینکه لیاقتشو نداشتم.
همسرم ماهه٬ عاشقشم٬ میمیرم براش. خیلی دوسش دارم نمیخوام انقد اذیتش کنم. تو رو خدا کمکم کنین. هر راهکاری که واسه صبور شدن و ترک این عادتهای بد بلدین بدین. منتظرم
سلام
من دانشجو معلم هستم ( 21 سالمه ) ، از شانس بد من از طریف اینترنت به یک دختر که اونم دانشجو معلم هست علاقه مند شدم، البته نه اینکه عاشق و... .
علاقه مند شدم که بیشتر بشناسمشون و فکر میکنم به همون چیزی که از یک همسر در نظر دارم تو ایشون هم هست ( البته این یک حسه )
من مطرح کردم ایشون هم گفتن که اگه قصد شناخت منو دارین باید بصورت رسمی اقدام کنید . از حرفشون خوشحال شدم چون خودم هم علاقه ی به داشتن رابطه های پنهان بخصوص تو نت ندارم.
من قصد دارم برم خواستگاری، ولی مشکلی دارم اونم اینکه برادرم تازه عقد کرده و از اونجای که رو پای خودم بزرگ شدم، البته پدرم هم تو تگناها کمکم می کرد.
متاسفانه تو خانواده فقط من به این شکل بزرگ شدم و برادر بزرگم که تازه عقد کرده بود کلا پدر رو از نظر مالی خالی کرد.
الان من هم هیچ پس اندازی ندارم ( فکر همه چیز رو میکردم جز ازدواج )
اصلا روم نمیشه از پدرم هم چیزی بخوام، چون واقعا چیزی دیگه نداره، تا خودشو پیدا کنه یک سالی طول میکشه.
حالا من موندم.
واسه خواستگاری و مراسم ها هم ، کم کمش حداقل پولی نیازه.
حالا خانواده دختر رو بی خیال، خانواده خودم میگن تا حداقل هزینه اولیه نباشه که هزینه مراسم و حلقه و ... نباشه، خواستگاری بی خواستگاری.
از طرفی می ترسم دختره بره.
سلام
دوستان من یه سوالی داشتم
من با خونوادم خیلی راحتم ینی همه چیزو میتونم راحت عنوان کنم تو جمع خونواده
من یه دختر مجرد 19 ساله ام که بچه ی آخر هستم به عنوان یه آدم مذهبی شناخته میشم و آدم نسبتا مقیدی هستم
جواب سوال آخرم برام خیلی مهمه
میخوام بدونم پسری که مث خودم با خونوادش راحت باشه چجور پسریه؟
ینی چه ویژگی بارزی داره که بشه تو همون جلسات اول ملاقات فهمید یا حدس زد که اینجوریه؟
اصن برا پسرا این یه ویژگی مثبت محسوب میشه یا منفی؟
بنظرتون اینکه طرف مقابلم هم مثل خودم باشه چقدر مهمه؟ تفاوت شخصیتمون زیاد نمیشه اگر مث هم نباشیم؟
پیشاپیش ممنونم از وقتی که میذارین برای پاسخگویی به من
با سلام
یه سوالی خدمت خانومای مجرد و متاهل داشتم
راه های ناز کردن واسه شوهر چیه ؟
اقایون مجرد و متاهل هم میتونن بگن دوست دارن خانم شون چه جوری ناز کنه ؟
منتظر جواب های جالب و مفید تون هستم
پیشنهاد :
نکاتی برای شوهرداری - خانوم ها بخوانند
من نمیدونم چطور شوهرم رو مجذوب خودم کنم
مجموعه پست های "تسخیر قلب احساسی شوهر"
رموز عشوه گری و تسخیر قلب شوهر
چکار کنم شوهرم دوستم داشته باشه ؟
چطور به تقاضای رابطه جنسی شوهرمون نه بگیم که ناراحت نشه؟
مرتبط:
غر زدن، سرزنش کردن و منت گذاشتن اثر مثبتی روی شوهر نداره
نکاتی برای شوهرداری - خانوم ها بخوانند
چطور شوهرم رو مجذوب خودم بکنم ؟
من نمیدونم چطور شوهرم رو مجذوب خودم کنم
چه کار کنم که برای شوهرم متنوع بشم ؟
چیکار کنم شوهرم بهم وابسته بشه ؟
سلام
برادری دارم یازده ساله معتاده بیش از۲۰ بار ترک کرده ولی عاشق کشیدنه ، تا کی پیش دوستام از معتادی برادرم خجالت بکشم؟، تا کی باید یک سره تو خونه از ۴ تومن تا ۲۰۰ تومن پول گم بشه، هر کس قیافه م رو میبینه میگه چرا انقدر نگرانی؟، تابستون ها بخاطر داداشم لباس های بلند و گرمی می پوشم ...
---
متن اصلی به درخواست سوال کننده حذف شد
مرتبط:
به خواستگاری دختری که باباش اعتیاد و سوء سابقه داره میرید؟
برادرم معتاده ، من شانس ازدواج دارم ؟
به تعریف بقیه دختر خوبی هستم اما پدرم معتاده
چون پدرم معتاده ، از گزینه های ازدواج پسران حذف میشم ؟
اگه یکی از اعضای خانواده خواستگار معتاد باشه ، ندیده ردش میکنم
دخترانی که پدرشون معتاد هستند چه حسی نسبت به اونا دارن ؟
ازدواج با دختری که سه برادر معتاد داره
آیا برای یک خواستگار مذهبی معتاد بودن پدرم مهمه ؟
بابام معتاده و میگه تو جلسه خاستگاری نمیام
در خواستگاری بگم که قبلا اعتیاد داشتم ؟
حاضرید با دختری که برادر بزرگش اعتیاد داره ازدواج کنید ؟
به خاطر اعتیاد پدرم هر جا رفتم خواستگاری، نه شنیدم
پدر شوهر و مادر شوهرم هر دو اعتیاد به مواد مخدر دارن
پدر دختر مورد علاقم اعتیاد داره
مادر پسر مورد علاقم اعتیاد داره
سلام
من یه دختر 25 سالم مشکلم اینکه من اصولا جذب مردى نمیشم مگر اینکه تو رفتارش کمى خشونت ببینم! دوست دارم شوهر آیندم بعضى وقت ها ( نه همیشه! ) خشن بشه, تحقیرم کنه, فحش بده یا یکم بهم دستور بده.
اگه پسرى همیشه بخواد رمانتیک باشه جذابیتش رو برام از دست میده. ولى نمیدونم چجورى باید خواستمو به طرف مقابل بگم هم خجالت میکشم بگم, هم میترسم سؤتفاهم پیش بیاد...
سلام به همه ی دوستان
پسر 22 ساله هستم. مهربون و با احساس و البته بیش از حد معمول خجالتی و سر به زیر.
تقریبا دو ماه پیش از طریق خانواده با یه دختر خانمی آشنا شدم و بعد از مراحل اولیه با رضایت خانواده ها محرم شدیم و نامزدیم. من واقعا دوسش دارم. از ته دلم میگم و بهش مطمئنم. ولی از طرف مقابل از همون اول چیزی که خانومم میگفت این بود که باید مردتر بشی، تن صدات رو ببر بالاتر، مغرورتر باش، سرتو بگیر بالا راه برو و ...
می دونم درست میگه و حق داره. فقط چیزی که هست اینه که تو این مسئله عجله داره و اصلا فرصت نمیده بهم. من 22 ساله اینجوری زندگی کردم و نمی تونم یه شبه تغییر کنم.
همین مسئله هم نسبت به ازدواجمون بی اعتمادش کرده. الان تو یه حالت شَکه. به گفته ی خودش تو بقیه موارد مشکلی نیست و فقط همین مسئله اذیتش میکنه. ولی همین باعث میشه که بی اعتماد باشه و مطمئن نباشه که دوسم داره یا نه.
این موضوع نگرانم کرده... باید چی کارش کنم؟
بنام خدا
با سلام
من یه خواستگار خوب دارم که تصمیمم برای جواب دادن بهش مثبته. اما یه مشکلی هست... خواستگارم خونه داره و وسایل خونه ش هم تکمیله :-(
خب الان من باید چکار کنم؟ اگه جهیزیه ببرم اسرافه ... اگه نبرم احساس میکنم ارزش خودم میاد پایین ... در واقع میترسم کسی از خانواده همسر آینده ام بهم متلک بزنه...
اینم بگم که من از خانواده مرفهی هستم و خودمم کارمندم اصلاً مشکلی برای خرید جهیزیه ندارم خدا رو شکر
ممنون از راهنماییتون
یا علی
سلام
بهنام 21 ساله هستم دو سال پشت کنکور بودم امسال تازه رفتم ترم دو . مشکلم اینه رشته و دانشگاه شهر خودم رو میتونستم همون سال پیش دانش برم ولی موندم برای یه دانشگاه خوب نشد هر سال یه نوع مشکل برام پیش میومد ولی من درس رو میخونم ولی فکرم مشغول بود به همین خاطر بازده ام کم بود الان دانشگاه منطقه 3 هستم پیش یه مشت دانشجویی که فقط پی دختر یا پسر هستن به همین خاطر میخواستم انصراف بدم برم سربازی دیدم هنوز یه موقعیت برای موفقیت دارم اونم المپیاد عمرانه یعنی حدودا 2 ساله دیگه
الان شرایط خونمون خیلی بهتر از زمان کنکوره از نظر هوشی هم مشکل ندارم{128 IQ} و اینکه مکان مطالعه هم دارم ولی مشکلم اینه که دیگه اراده زمان کنکور رو ندارم همش خوابم درس بی درس زمان کنکور 2سال پشت سر هم ساعت 6 صبح بیدار میشدم ولی الان کمتر 9 بیدار نمیشم و کلاس های صبحم کنسله شبا هم باشگاه میرم
از شما خواهران و برادران عزیز تقاضا دارم اگه میتونید کمکی بنمایید چون این المپیاد تنها راه پیش پام توی زندگی و مخصوصا توی خونمون هست
مشکل هام :
1 - دیر از خواب پا میشم
2 - خیلی وقت تلف میکنم
3 - ارادم خیلی کم شده
4 - میخوام نماز بخونم ولی باز نمیتونم
5 - باید 5 صبح بیدار شم 11 بخوابم
6 - بازم میگم تنها فرصت زندگیم با توجه به شرایطم این المپیاده .{شرایط زندگیم بسیار سخته }
سلام
خانومی 24 ساله ام که یکساله ازدواج کردیم. من همسرمو خییییلی دوست دارم و مشکلم از همین دوست داشتنه. مشکل من اینه که جای من و همسرم کاملا با هم عوض شده و این نتیجه رفتار اشتباه من تو این دو ساله. (یک سال نامزدی و یکسال بعد ازدواج). همیشه میگن زن نازه و مرد نیاز. همیشه مردها هستن که بیشتر ابراز محبت و علاقه میکنن. همیشه مردا هستن که پیشقدم میشن اما واسه ما برعکسه.
خودم میدونم علتش چیه. من قبل از ازدواجم با هیچکس نبودم و همه محبت و علاقه مو برای همسرم نگه داشتم و از وقتی عقد کردیم تا الان همه رو نثار همسرم کردم. الان که فکر میکنم با خودم میگم حتما من عقده ای بودم که وقتی یه پسر وارد زندگیم شد اینطوری جوگیر شدم٬ که اینطوری تمام روح و قلبمو گذاشتم کف دستمو تقدیمش کردم.
حالا همسرم طوری شده که خودش بهم هیچ محبتی نمیکنه همه محبتهاش جواب محبتهای منه مثلا باید بوسش کنم تا اونم بوسم کنه. من میگم دوست دارم اونم تو جوابم میگه منم دوست دارم اما اگه نگم اون بهم اصلا نمیگه. شبا که دیگه هیچی٬ همیشه پشتش به منه و من خودم بغلش میکنم و خیلی مثالای دیگه... وقتی فکر میکنم می بینم این بنده خدا تقصیری نداره. مشکل از منه٬ من از اول نامزدیمون هیچوقت بهش مهلت ندادم دوست داشتن و محبت کردنو یاد بگیره٬ بهش فرصت ندادم ابراز علاقه و درخواست رو یاد بگیره چون همیشه نخواسته هم در اختیارش بودم. از همون اواسط نامزدی اینو فهمیدم که جامون عوض شده اما کاری از دستم بر نیومد.
چند بار وقت خواب بغلش نکردم که اون بغلم کنه اما مثل همیشه پشتشو کرد و خوابید. به دو سال گذشته کار ندارم٬ اونا دیگه گذشته اما الان به شدت به این مساله حساس شدم. فکر میکنم اون دوسم نداره خب منم آدمم دلم میخواد بهم ابراز علاقه شه. دلم میخواد اون واسه بوسیدن پیش قدم شه. دلم میخواد اون بغلم کنه الانم شبا بغلش میکنم اما بی اختیار بغض میکنم و اشکم سرازیر میشه.
چیکار کنم که جامون عوض شه؟ اشکال از منه نه؟ منم میخوام شوهرم دوسم داشته باشه. کمکم کنین
سلام
مدتی هست که یه مساله ای فکرمو مشغول کرده و اون اختیار انسان هست
همیشه وقتی تو مدرسه تو درس دینی بحث اختیار می شد بنظرم خیلی عادی میومد و اصلا جدی بهش فکر نمیکردم
گاهی وقتا فکر میکنم اگه زندگی اینطور بود که دو تا سبد داشت یه سبد خوبها و یه سبد بد ها . بعد هر کاری که غلط بود و اشتباه بود روش برچسب بد خورده می شد و هر کاری که درست بود برچسب خوب که راحت ادم میتونست تشخیص بده این خوبه و اون یکی بده .بعد فقط مسالش این بود که ایا میتونه از بد بگذره و اونو تو سبد بد ها بذاره ؟
من فک میکنم خدا با دادن قدرت تفکر و تشخیص به ادم خیلی کار رو سخت کرده سخت که نه ولی فک میکنم مسئولیت ادم خیلی بیشتر میشه
اینکه ادم نتونه بد بودن یا خوب بودن امری رو به طور محض تشخیص بده خیلی کارو سخت میکنه . نمیدونم تا حالا برای شما پیش اومده یا نه ولی نمیتونی تشخیص بدی یه کاری درسته یا غلط بعد اونو نه میتونی بذاری تو سبد بد ها نه میتونی بذاری تو خوبها . این جاست که خیلی سخته، نه میتونی قبول کنی نه میتونی ازش بگذری .
گاهی اوقات زندگی به ادم خیلی فشار میاره .الان توی چیزی موندم که نمیتونم درستی اون رو تشخیص بدم ، با شرایطی که وجود داره و مشورت ها و همه اگاهی که از کل امر پیدا کردم، متوجه شدم نه خوبه نه بد ولی مجبورم قبول کنم که بد هست حالا باید با دلم کنار بیام که با اینکه میدونم بطور محض بد نیست اون رو بذارم توی سبد بد ها و باید روی خودم کار کنم که هیچ گاه تصمیم نگیرم اونو از سبد بدها بکشم بیرون .
این برام خیلی سخته مخصوصا وجود عواملی که من رو به بیرون کشیدن اون تشویق میکنه .میدونم مبهم هست ولی از دوستانم خواهش میکنم اگه توی همچین موقعیتی باشن چطوری به خودشون غلبه میکنن و چطوری روی قولی که به خودشون دادن می ایستن؟
چه دعایی بخونم واسه محکم شدن ارده ام برای این کار؟
الان هست که میفهمم اختیار چه معنایی داشته و اراده یعنی چی؟ اختیار برای گرفتن تصمیمی که انسان باید با همه خوبیها و بدیها اون رو بپذیرررره و اراده برای اینکه انقدر محکم باشه که روی تصمیمش بمونه .
الان بیشتر از همیشه به خدا نیاز دارم .از بچگی ارزو داشتم خدا کنارم بشینه و حرفامو گوش بده و جواب سوالامو بده .اون همیشه بوده دعا کنید بازم تنهام نذاره
برام دعا کنید
سلام بچه ها به دادم برسین.
لطفا یکی بیاد به من یاد بده چطوری باید از موم سرد استفاده کنم؟
من برای زیر بغل و زیر ناف هیشه از ژیلت استفاده می کردم ولی این دفعه گفتم بیام از موم استفاده کنم ببینم چطوره که این همه ازش تعریف می کنن ولی وقتی از موم برای موهای ضخیم استفاده کردم مو ها درست کنده نمی شن و احساس میکنم داره پوستم کنده می شه نه موها! برای تست روی موهای نازک تر موم انداختم، به راحتی همه موهای زیر موم کنده شدن.
بیشتر بخوانید ...
پست جدید ← چند سوال در مورد استفاده از موم سرد برای رفع موهای زائد
سلام
من 24 سالمه تا الان با پسری دوست نبودم حتی تو دانشگاه هم با پسرای همکلاسیم صحبت نمیکردم که باعث شده بود خیلی جلب توجه کنم گاهی اوقات پسرا مسخرم میکردن اما برام مهم نبود چون عقیدم بر این بود هر جور باشی خدا یکی مثل خودت رو قسمتت میکنه .
اما متاسفانه 2 ماه پیش پسری تو لاین چند بار بهم درخواست دوستی داد منم قبول کردم اون اول اعتماد منو به خودش جلب کرد بعد ازم خواست با هم رابطه داشته باشیم ولی من بهش گفتم من فقط میخوام با همسرم باشم دوستیمون ساده باشه قبول کرد.
روز به روز من به اون علاقه مندتر، اون به من بی توجه تر می شد . آخرش به من گفت تو دوست داری با من رابطه داشته باشی . یعنی داشت حرف تو دهن من میذاشت در حالی که من حتی میترسیدم تلفنی باهاش حرف بزنم .
دوستی ما در حد پی ام بود خیلی از حرفاش میترسیدم توپ رو انداخته بود تو زمین من هر چی میگفتم به رابطه جنسی ربط میداد . مثلا بهش گفتم تعریفت از زندگی چیه؟ گفت بعضی از دخترا دوس دارن یکی بعضی وقتا حواسش بهشون باشه ولی بعضی دیگه از دخترا فکر میکنن چون با یکی رابطه دارن تا اخر ماله اون شخصن. مثل الان تو .
بهم گفت من هیچ حسی بهت ندارم فقط دوس دارم بوست کنم نه بخاطر هوس به خاطر حسی که بهم داری اگه بهت نمیگم بریم بیرون بخاطر اینه که تو نمیتونی جلو حستو بگیری .
اون عکس باحجاب منو داره کفته کاری میکنم که تا منطقی باشی حتی اگه تا اخر عمر از من متنفر باشی برام مهم نیس. یعنی میخواد چی کار کنه؟؟؟؟؟
2 ماه میگذره من از چت اومدم بیرون از خودم متنفرم شبا خواب ندارم همش گریه میکنم از خدا شرمنده ام که چرا با اون پسر چت کردم .
احساس فاحشه بودن دارم احساس میکنم به همسر آیندم خیانت کردم شاید به نظر خیلیا حرفم چرت بیاد ولی اینا همه احساس درونمه به نظرتون باید به همسرم بگم از وجدان درد دارم میمیرم .
سلام
وقت بخیر
من ی دختر 21 ساله هستم، که تو یکی از دانشگاه های اول تا سوم کشور رشته مهندسی... میخونم. اهل تهرانم. خیلی اروم و کم حرف و با شخصیت (از نظر اطرافیان) هستم. دختر بزرگ خانواده ام و یک خواهر دارم ک دو سال کوچکتره.
حدودا یک سال پیش از طریق اینترنت با پسری اهل اصفهان اشنا شدم. حالا طریقه اشنایی بماند.
حدود یک ماه با هم ارتباط تلفنی داشتیم و کم کم علاقه مند شدیم و تصمیم ب ازدواج گرفتیم. ایشون گفتند خانوادش یعنی پدر و مادرش راضی نمیشند حتی 1% حدود 7 ماه با خانوادش صحبت میکردند ک راضی شن بیان برا آشنایی، اما اونا ب دلیل طریقه اشنایی اینترنتیمون و اینکه ابروشون جلوی اقوامشون میره راضی نمیشدند.
خلاصه اینکه تو ماه هشتم ایشون برای اولین بار اومد تهران و سه روز با هم بیرون میرفتیم و میگشتیم. بعد از سفرشون خانوادش تصمیم گرفتند از طریق خواهرش( ک دو سال بزرگتر از این اقا هستند و متاهل و دارای فرزند) با من اشنا بشند، چون بعدها از خواهرشون شنیدم ک بعد از سفر برادرش به تهران، تغییر زیادی کرده و معجزه ای که همیشه منتظر بودن تو اون اقا اتفاق افتاده.
بعد از صحبت های زیاد با خواهرش و اینکه ایشون به قول خودشون منو پسندیدند، خانواده راضی شدن برا اشنایی بیان و اومدن.
اما بعد از اون جلسه مخالفت شدیدتر از قبل کردند.
به دلایلی مثل اینکه از مادرم و رفتاراش خوششون نیومده، اینکه از نظر اونا من تحمل زندگی کردن تو اصفهان و دور از خانوادمو ندارم و...
حالا من و این اقا با علاقه ی بسیار شدید نمیدونیم چ کار کنیم.
پیش مشاور رفتم، گفتند باید هردو با هم بیاید اما ما نمیتونیم دیگه همدیگرو ببینیم چون خانواده ها اگه بفهمند مصیبت درست میشه.
لطفا کمکمون کنید