چه جور همسرم رو راضی کنم تا بیخیال این خودنمایی بشه؟

سلام

خسته نباشید.
من 26 سالمه و 6 ساله که ازدواج کردم . یه دختر 5 ساله دارم و شوهرم هم 31 سالشه. خانواده ی شوهرم از لحاظ اخلاقی و رفتاری بی نظیرن.
ولی شوهرم یکم تندخوئه. متاسفانه جاری بنده بخاطر بدبینی که نسبت به خانواده شوهرم داره، برادرشوهرم رو از خانواده  ش دور کرده و شوهرم بخاطر این مسئله میگه باید جای دو تا عروس رو برای مادر و پدرم پر کنی.
جوری که اگه یه شب مهمونی داشته باشن، میگه باید از صبح برم خونه  شون و یه جورایی تو دید و توجه باشم که فکر نکنن منم مث جاریم نسبت بهشون بد بینم. در صورتی که از هیچ کاری تا حالا دریغ نکردم. هر چند یه وقتایی واقعا اذیت میشم.
حالا متاسفانه مادرشوهرم یه جراحی در پیش داره و شوهرم گفته باید شب ها من برم بیمارستان و پیش مادرش بمونم.
ولی دخترم بدجوری بهم وابسته است و شب پیش هیچکسی نمی مونه، حتی پدر و مادر خودم.
از الان دارم غصه آخر ماه رو میخورم که اون دو شب میخواد به دخترم چی بگذره.
لطفا راهنماییم کنید چه جور همسرم رو راضی کنم تا بیخیال این خودنمایی بشه؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه)

از روشنفکر بازی های خانمم اصلا خوشم نمیاد

سوال اول :

سلام

پسری هستم که چند ماه هست نامزد کردم نامزدم با اینکه از خانواده سنتی و مذهبی هس اما چون دختر بزرگ خانواده هس پدرش خیلی آزادش گذاشته و سختگیری و نظارت خیلی کمی روی رفتارش داره .
این آزادی به نظر من بیش از حد باعث شکل گیری اخلاق خاصی توی همسرم شده که البته بیشتر هم به نظر من تحت تاثیر کسانی بوده که باهشون تعامل داشته .

به عنوان مثال یه نگاه انتقادی به دین داره خودشم مقید نیست . خیلی شبا دیر وقت بر میگرده خونه (در ضمن ما کنار هم نیستیم من بخاطر کارم مجبورم شهر دیگه ای باشم ) در هفته چند روز نهار میره خونه دوستاش که من نمیشناسمشون . گاهی وقتا بهم میگه من اگه در آمد مستقلی داشتم هیچوقت ازدواج نمیکردم .

یه بار بهم گفت دوستام میخوان ببیننت رفتیم توی یه رستوران قرار گذاشتیم دوستاش تک تک با من دست دادن ! گاهی میگه دوست ندارم بچه داشته باشیم و از این حرفا .
نمیدونم چطور باید باهاش مطرح کنم که این رفتارها رو نمیپسندم نمیخوام فکر کنه میخوام محدودش کنم از طرفی هم از این روشنفکر بازیاش اصلا خوشم نمیاد
در ضمن سنش هم کم نیس الان نزدیکه بیست و هفت سالشه
دوستان اگه پیشنهادی دارن ممنون میشم لطف کنن

----------------------------------------------------

سوال دوم :

من یه پسر بیست و هشت ساله هستم که سه ساله یه شغل دولتی دارم وضع مالیمم بد نیس فرصت های ازدواج زیادی در این مدت با دخترایی که هم زیبا بودن هم تحصیل کرده و هم کارمند برام فراهم بود اما در نهایت با شاغل بودن رو به عنوان ملاک ازدواج کنار گذاشتم و با یه دختر که دو سال از خودم کوچیکتر بود و دوسش داشتم ازدواج کردم .

این چند ماهی که عقد کردیم سعیم این بود تا حد ممکن در مقابلش ساده و صمیمی باشم در هر فرصتی از زیبایش و اخلاقش تعریف می کردم خیلی وقتا هم میگفتم امیدوارم بتونم خوشبختت کنم یا لیاقتتو داشته باشم . اما تا الان اون نشده حتی در یک موردم از من تعریف کنه و بدتر اینکه چند مورد پیش اومده توی صحبتاش اشاره کرده که من خواستگارای با شرایط بهتر از توام قبلا داشتم .

خب سوال من از خانمای عزیز اینه به نظرتون لازمه من توی رفتارم تجدید نظر کنم ؟ دوم لازمه منم به نامزدم اشاره کنم برا منم فرصتای بهتر از تو برا ازدواج فراهم بوده یا نه ؟

ممنون

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در زن داری (۳۳۷ مطلب مشابه)

بیضه های کوچیک مرد و تولید اسپرم

من چند ماهه عقد کردم، بیضه های همسرم خیلی کوچیک هستن (تقریبا مثل کودک 10ساله) ،به خودشون چیزی نگفتم سوء تفاهم پیش بیاد ولی میخواستم ازتون بپرسم.

1- بیضه کوچیک در آینده برای بچه آوردن و تولید اسپرم مشکل ساز نمیشه ؟

2- در خانواده برتر کسی هم هست این مدلی باشه یا کسیو این مدلی دیده باشه ؟

مرتبط:

اطلاعات جنسی بالایی دارم، می ترسم در موردم بد فکر بکنن

اولین بار در چند سالگی و چطوری با مسائل جنسی آشنا شدید؟

با یه رمان که اتفاقی خوندم با مسایل جنسی آشنا شدم!

10 سوال برای شناخت جنسی مرد و زن

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
بارداری و زایمان (۱۱۳ مطلب مشابه) اطلاعات عمومی جنسی (۱۵ مطلب مشابه)

دختره یه رازی رو بهم گفته که منو آزار میده

سلام
یه سوال داشتم
من یه جوون 29 ساله مجرد و دارای شغل و درآمد ثابت هستم . اخیرا یکی از دوستان یک دختر خانم از یه خانواده با شخصیت بهم معرفی کرد که با یعد از آشنایی فهمیدیم در اکثر زمینه ها با هم توافق داریم و زوج مناسبی برای هم خواهیم بود . فقط یک مشکلی وجود دارد ؛
دختره یه رازی رو بهم گفته که منو آزار میده ، اون گفته که قبلا دوس پسر داشته و بعدش به هم زده و چندین بار هم به خونه ی مجردی دوس پسرش رفته ولی قسم می خورد که بجز حرف زدن کار دیگه ای نکرده .
خودش می گفت با اینکه می تونسته این راز و همیشه مخفی کنه ولی از روی صداقت خواسته که من این راز و بدونم. حالا تصمیم را گذاشته به عهده ی خودم .
با توجه به اینکه من دوس پسر سابقشو  را دورادور  می شناسم و می دونم پسر غیر مذهبی هستش به نظر شما باید حرفشو باور کنم؟
از یه طرف میدونم اون دختر صاف و صادقی هست و از یه طرف دیگه واسم سخته باور کنم که یه پسر غیر مذهبی که دختر میاره خونه فقط بشینه باهش حرف بزنه
به نظرتون چیکار کنم؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

گفته اگه دوباره حرف جدایی بزنی خودمو دار می زنم!

سلام
دو ماهی هست که با آقا پسری آشنا شدم که یک سال از من بزرگ تره و از لحاظ روحی به شدت احساسی. درست برعکس من که آدم نسبتاً دیر جوشی هستم و همیشه سعی کردم توی روابطم بیشتر منطقی رفتار کنم تا احساسی. حالا این آقا یکی دو باره وقتی می ریم بیرون و یا تلفنی صحبت می کنیم شروع می کنه به گریه کردن و با من بحث می کنه که تو چرا مثل بقیه نیستی؟ چرا تو عاشق من نیستی؟ چرا زیاد بهم نمی گی دوسِت دارم، چرا زیاد نمی گی عاشقتم؟ و از این حرفا...

که به شدت روی روحیه ی من تاثیر می ذاره و باعث می شه ازش بابت این رفتارش بدم بیاد. احساس می کنم نسبت به سنش زیادی بچه گانه رفتار می کنه. این رفتارهاش تا جایی ادامه پیدا کرد که بهش گفتم اخلاق و رفتار ما بهم نمی خوره و این آقا برام پیام فرستاده من یه بسته قرص خوردم و بهت وابستم و اگه دوباره حرفشو بزنی خودمو دار می زنم! واقعاً من موندم چکار کنم.. لطفاً اگه پیشنهادی دارین بهم بگین.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

بخاطر یکنواختى زندگیم تصمیم گرفتم ازدواج کنم

سلام

تو رو خدا کمکم کنید حتى به خودکشى هم فکر کردم.

19 سالمه و تک فرزند هستم و پدرم خیلى پولدار هستن. من نه درسخونم و نه خانوادم اجازه ى کار کردن بهم میدادن. همش تو خونه با گوشیم بازى میکردم واقعا زندگى یکنواختى داشتم بخاطر موقعیت پدرم و ظاهرم که به گفته ى دیگران خوشگلم خواستگار زیاد داشتم ولى همیشه مامانم بدون اینکه به من بگه ردشون میکرد و میگفت دخترم کوچیکه... تا اینکه بخاطر یکنواختى زندگیم تصمیم گرفتم ازدواج کنم.

همسرم 29 سالشه پولداره و مهربونه. نمیدونم چى شد که خیلى یهویى عقد کردم هنوز خودمم باورم نمیشه. بعد عقد وقتى تنها شدیم فهمیدم چه غلطى کردم انگار یه پتک خورد تو سرم. اون حرفاى تحریک کننده میزد و رابطه میخواست و من تحریک شدنشو دیدم واقعا چندشم شد. من از خونه دارى هم چیزى بلد نیستم ولى میگه مهم نیست خودم آشپزیم خوبه. من فکر میکردم ازدواج مثل فیلماى خارجى که دختر پسر با هم میرن پارتى و خوشحالن و میرقصن ولى حالم به هم خورد وقتى همش هى اس ام اس میده میگه دوستت دارم و بوس و از اینجور حرفا واقعا چندشم میشه و جوابشو نمیدم

نود درصد حرفاش جنسیه... هیچ حسى بهش ندارم و اصلا نمیتونم درکش کنم مخصوصا از لحاظ جنسى... یه بار به مامان و بابام با شوخى گفتم میخوام طلاق بگیرم انقدر عصبانى شدن که از اینکه بحثو جدى کنم پشیمون شدم... همسرم از فامیلاى یکى از همکاراى صمیمیه بابامه (تقریبا میشه رئیس بابام )... هیچ راهى ندارم همش کارم شده گریه من نمیخوام ازدواج کنم چیکار کنم؟؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)

با یک جانباز اعصاب و روان در مورد چی حرف بزنم ؟

سلام دوستان
یه چند تا راهنمایی ازتون میخوام
من یه دختر 20 ساله م
منو دوستم عضو یه گروهی هستیم که هر چند وقت یه بار به آسایشگاه جانبازان اعصاب و روان ( موجی هستن ) سر میزنیم و بعضی افراد گروه برای جانبازا برنامه هایی اجرا میکنن یا از جانبازا میخوایم برامون چیزی بخونن و خلاصه دور همی داریم
حالا اینا سوالامن:

1- اول اینکه خب ما میریم که روحیه شونو عوض کنیم و خوشحالشون کنیم من نمیدونم تا چه حد مجازم باهاشون خوش و بش داشته باشم و تاحالا جز احوال پرسی کاری انجام ندادم
2- دوم اینکه به ما گفتن تنهایی به هیچ کدوم نزدیک نشیم و از پسرا کمک بگیریم و با اونا حرکت کنیم تو محوطه یا مثلا در صورت لزوم خودمونو متاهل معرفی کنیم و حتی اگر واجب شد یکی از پسرارو به عنوان نامزدمون معرفی کنیم!!! برا همین ما تاحالا با هیچ کدوم از جانبازا حرف نزدیم!! چون مجبور بودیم با پسرا و کنار اونا باشیم
3-سوم اینکه حالا اینا به کنار پسرا هم همه خوب و مثبت!! (خداییشم خوبن ) خب الان من چی بگم اصلا؟ این جانبازا موجی هستن و از خاطرات جنگ و ... هیچی نباید یادآوری بشه و ما حق نداریم سوالای مربوط به خاطرات جنگ یا چیزایی که ممکنه خاطرات دردناکی رو براشون تازه کنه بپرسیم من در چه موردی حرف بزنم باهاشون که خودمم بتونم حرف بزنم؟ مثلا الان به ذهن خودم فوتبال رسیده ولی خب خودم تقریبا هیچی نمیدونم از فوتبال

پس ؛

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

گلایه هم که می کنم شعر حساب می شود

سلام
میشه لطفا هر کسی هر برداشتی داره از این شعر  که اثر آقای " کاظم بهمنی" هستش عنوان کنه و یه توضیحی بده چون احساس میکنم باید معنی دار تر از اون برداشتی باشه که من دارم
ذهنم درگیرشه .دوس دارم از زوایای مختلف نگاه بقیه و طرز تفکرشون مطلع بشم
*(همیشه زیر سایه خدا باشین  - درخت چیپس)*
             

تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود
سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می شود

به چشم فرش زیـر پـا سقف که مبتلا شود
روز وصـالشان کسی خانه خـراب می شود

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل متفرقه (۷۵۸ مطلب مشابه)

نگاه دیگران روم سنگینی میکنه

سلام
من یه دختر 23 ساله ام که قدم خیلی کوتاهه (145cm). یادمه از سن کم به خاطر قدم همیشه مورد تمسخر بچه ها قرار می گرفتم و تو کوچه خیابون چیزایی میشنیدم که واقعا دلم میشکست.
تو زندگیم انقدر استرس و ناراحتی داشتم که تو 17 سالگی ام اس گرفتم. هرچند که 5 ساله از نظر جسمی کاملا سالم و عادی ام و دارو هم مصرف نمیکنم ولی خب اسم ام اس رومه.

من همیشه سعی می کنم واقع گرا باشم و می دونم که شرایط ازدواج رو ندارم و هیچ پسری منو واسه زندگیش نمیخواد.....

چیزی که خیلی زیاد آزارم میده نگاه های خیره مردمه. از کوچه و خیابون گرفته تا دانشگاه همش نگاه دیگران روم سنگینی میکنه . می دونم که به خاطر قدمه....

از طرف دیگه پچ پچ های فامیل و آشنا در مورد اینکه من ازدواج نکردم اعصابمو بهم میریزه چون همه دخترای فامیل 20-21 سالگی ازدواج کردن و فقط من موندم.

از نظر روحی واقعا داغونم. دلم میخواد با همه قطع رابطه کنم و دیگه هیچوقت از خونه بیرون نیام. کل وقتمو کتاب بخونم و ....

چکار کنم که بتونم با خودم و وضعیتم کنار بیام.
لطفا راهنماییم کنید....

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

چند سوال در رابطه با رفتار "مرد سالارانه "

سلام
1- مرز این رفتار کجاست و اگر مرد چی بگه یا چی کار کنه فکر می کنید مرد سالاره ؟
2- ایا از خانم ها کسی هست که از این رفتار خوشش بیاد و مرزش کجاست و چه رفتار و گفتاری هست که دوست دارید تو مردتون باشه ؟
3- یک مرد از کجا باید بفهمه که آیا رفتار این چنینی داره یا نه ؟
4- این که مرد باید قوام خانواده و حمایت گر زن باشه ایا معنی مرد سالاری داره یا تعریفش چیزه دیگست؟
5- کسی از مرد ها هست که خوشش نیاد زنش حرف گوش کن باشه و بهش بگه چشم ؟! ایا این یک رفتار مرد سالارانست ؟
6- بلاخره در زندگی مشترک گاهی در مسائل مهم اختلاف نظر پیش می یاد حال تصمیم گیرنده ی نهایی کی و چطور باید باشه ؟

با تشکر از دوستانی که نظر می دند, اگر تجربه ای در این زمینه دارید با جزئیات بیشتر در اختیار بنده و دیگر دوستان قرار بدند

مرتبط:

چرا آدم ها سعی میکنن مشکلات رو جنسیتی مطرح کنن؟

مردسالار بی احساس

زن ذلیلی و مرد سالاری الآن هم وجود داره ؟

چطور باید با مرد ستیزی بعضی از خانم ها رفتار کرد ؟

چطور میشه با یه زن مرد ستیر زندگی کرد ؟

نحوه رفتار در یه جمع ضد زن چه طور باید باشه ؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در زن داری (۳۳۷ مطلب مشابه) مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)

نظر دختر ها درباره اسم جواد چیه ؟

سلام
از خانم ها خواهش میکنم همه به سوال من جواب بدن
من اسمم جواد هستش
تو دانشگاه یا تو فضای مجازی شنیدم که بعضی ها اسمم رو مسخره میکنن
خواهشا راستش رو بگید دوست دارم بدونم نظر دختر ها درباره اسم جواد چیه ؟
اسم قشنگیه ؟
اسم سر سنیگینه یا ضایع است ؟
امکان داره همسر آینده ام از اسمم بدش بیاد ؟

شناخت دختران:

اگه دختری سرش زیاد تو گوشیه، یعنی با یه پسر در ارتباطه؟!

بیان فانتزی های ذهنی خانم ها برای اطلاع آقایان

حس کنم مبنای فکری دختر مورد علاقه م با من فرق میکنه

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

با خواستگاری که می دونم خیلی بهم تمایل نداره ازدواج کنم ؟

دختر 21 ساله ای هستم
خواستگارم 36 سالشه من دانشجوی لیسانس ، اون ارتشیه ، یه ماشین 20 میلیونی داره و یک آپارتمان معمولی کلا وضعش بد نیست .
پدرش فوت شده و یه برادر بزرگتر داره و مادرش پیره و شش تا خواهر داره که 4 تاش تو خونه هستن به نظرتون باهاش ازدواج کنم ؟
کمی باهاشون فامیلیم و شناخت نسبی داریم اما وضع مالیش خوبه و خونوادش خرج عروسیشو میدن و برام بهترین چیزا رو میخرن اما از دور و نزدیک میدونم خودش خیلی به من تمایل نداره و خواهرش راضیه . اما میدونم ازم خیلی بدشم نمیاد تو رو خدا کمکم کنید
من دختر اول هستم و خواهر برادر کوچکتر از خودم دارم مادرم با خواستگارم هم سنه و بابام شاید 7 سال ازش بزرگتر باشه .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) اختلاف سن در ازدواج (۴۴ مطلب مشابه)

چه کارایی تو سحر انجام بدم که به خدا نزدیک تر بشم؟

سلا بچه های خوب سایت
دلم گرفته میخواستم باهاتون درد دل کنم، از اول ماه رمضون تا الان من فقط یه شب سحری بلند شدم بابام چند سال پیش فوت کردن یادش به خیر اون مواقعی که بود خیلی ماه رمضون صفا داشت ناشکری نمیکنم مرگ دست خداست ولی بابام خیلی خوب بود یادش  به خیر سحرا دور هم بودیم، موقع افطارها بابام همه رو دعا میکرد میگفتم بابایی منو یادت نره (( الان که دارم میگم میخوام بشینم گریه کنم پیش مامانم خودموکنترل میکنم ))
قدر این روزاتون رو بدونید قدر خانواده قدر پدر و مادر انشاالله همیشه  سایشون بالای سرتون باشه
داداشم نمیتونه روزه بگیره ، فقط منو مامانم روزه هستیم مامانم میل نداره سحرها بلند بشه چیزی بخوریم به این خاطر منم اذیتش نمیکنم،چون قرص میخوره میگم بزار راحت بخوانه ، خودمم تنهایی حوصلم نمیگیره ، به نظرتون اگه کسی جای من بود بلند میشد سحرا؟؟
مامانم امروز فهمیده بود من دوست دارم بلند بشم میگفت: اگه دوست داری بلند میشم ولی فقط تو غذا بخور،هیچی نگفتم آخه بچه ها اینجوری که از گلوم من پایین نمیره . حالا شاید مامانمو راضی کردم که با منم میوه ای یا چند قاشق غذا بخوره . بچه ها دعام کنید که بتونم  سحرا بلند بشم
اگه سعادت داشتم سحرا بلند شدم به نظرتون قران بخونم؟نماز شب بخونم؟ چه کارایی تو سحر انجام بدم که یه خورده به خدا نزدیک بشم؟
بچه ها این روزها برام دعا کنید یه جورایی احساس تنهایی میکنم ناشکری نمیکنم خدا رو شکر به خاطر خانواده ای که دارم ولی برای خواهر کوچیکتون دعا کنید.
 "دختر25"

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه)

در بحث ایمان خواستگارم ، سخت میگیرم ؟

 من یک خواستگارداشتم چند شب پیش، راستش با این که پسر آروم و با اخلاق و صاف و ساده ایه . ولی وقتی ازش راجع به حجاب پرسیدم گفت حجاب عرفی یعنی همین که جلب توجه نکنه کافیه. پیش خونوادمم ساپورت نپوشه ، راجع به مهدی موعودم گفت تردید دارم .

از بین 5 تا شهری که ازش پرسیدم برا مسافرت گفت شیراز، اصفهان،یزد،رشت و تهران . می خواستم ببینم اسم یه شهر مذهبی رو میاره یا نه. خودشم می دونست مقصودم چیه؟
به خاطر بیماریش نمی تونه روزه بگیره ولی نمازشو می خونه خودمم تو محل کار بارها دیدم حتی زودتر از من می خونه. به حق الناس معتقده. برخوردش با مردم خوبه. کلا یاد گرفته رو پای خودش وایسته. توکلش خوبه. از نظر مکان زندگی هم معتقده به خونه همسرش نزدیک تر باشه.
چیزی که هست کفاره روزه هاشو نمی ده. چی کار کنم دیگه احساس می کنم شاید من تو ایمان مرد زیاده خواهم. البته اهل بخشش هست.
می دونم برا تحصیل خیلی سختی کشیده که با سن کمش و یه خونواده متوسط الان به مدارج بالای تحصیلی از دانشگاه های خوب رسیده حتی گفته مسافرت نرفته جز برای تحصیل. بخاطر وضع ضعیف خونواده. 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

توضیحاتی در مورد قبر و وحشت آن (مباحث یاد مرگ)

مسئله ی قبر و ورود به قبر برای هر کسی ترسناک است . بعد از قبض روح و توفی شخص که شخص میت شد ، اولین عالم آخرتی قبر است . پیامبر فرمود : اگر کسی از این منزل بتواند خلاص بشود و نجات پیدا کند مراحل بعدی راحتتر است . اما اگر نتوانست از این منزل خلاص بشود معلوم نیست که مراحل بعدی راحتتر باشد .

اگر در دنیا پرونده اش به نوعی بوده که آمادگی هایی کسب کرده و در این منزل او راحت است و مشکلی برایش پیش نیامده دلیلی ندارد که در مراحل بعدی مشکل خاصی برایش پیش بیاید.

در عالم قبر این منزل به منزل باید طی بشود و زمانش در مورد افراد مختلف فرق می کند . بعضی ها هستند که در دنیا بقدری برای خودشان آمادگی کسب کرده اند و بقدری تعلقات شان را رها کرده اند که این افراد منازل را به سرعت طی می کنند. به تعبیری این منازل را در دنیا طی کرده اند .

پیامبر فرمودند : قبل از اینکه شما را ببرند خودتان بروید. ائمه و اولیاء الهی که در مراحلی را از کمال روح طی کرده اند ( عالم قبر طی کمالات روح است ) بعد از مرگ در کلاسی هستند که تا آنجا رفته بودند . این افراد کلاس های ابتدایی را گذرانده اند . پس گذراندن راهها متفاوت است . یکی اینها را در دنیا رد کرده است یا یک کسی دیرتر اینها را رد می کند .

این منزل که اولین منزل آخرت است مرحله ی سختی است . در تشییع جنازه ای امام کاظم (ع) حضور داشتند . وقتی شخص را در قبر گذاشتند امام در کنار قبر نشست و فرمود : دنیایی که آخرش با یک کفن ساده ، یک قبر کوچک و دست خالی ختم می شود شایسته است که انسان از اول به آن دل نبندد . آخرتی که اولش از اینجا شروع می شود را باید جدی گرفت .

امام سجاد (ع) در دعای ابوحمزه اشک می ریزد و می گوید که من گریه برای مرگ خودم ، برای تاریکی قبر و تنگی قبر گریه می کنم . ترسی که این اولیاء الهی با آن پاکی و صفا داشتند یک ترس مقدسی بود که همه باید آن ترس را داشته باشند .

این ترس از روی معرفت و ایمان است . از روی این است که آنها متوجه هستند که دارند کجا می روند . با اینکه اینها تمام اعمال شان کار صالح و خیر بود اما تکیه به اعمال نداشتند و تکیه شان به خداوند بود .

آنها خجل بودند از اینکه اعمالشان را اسم ببرند .

چگونه سر زخجالت بر آورم بر دوست/که خدمتی بسزا بر نیامد از دستم .

بعضی مواقع ما با دو تا عمل کوچک از خدا طلبکار می شویم و گله می کنیم و چراهای زیادی داریم . در حالیکه بیشتر مشکل آنها هم تقصیر خودمان است. گاهی آنها مشکل اجتماعی است ولی ما آنرا به خدا نسبت می دهیم .

مرحوم مجلسی در جلد شش بحار این روایت را آورده است . حضرت علی (ع) با گریه بر پیامبر وارد شدند و فرمود که مادرم از دنیا رفت . پیامبر گفت که او مثل مادر من بود و گاهی اگر بچه هایش گرسنه می ماندند من را سیر می کرد. پیامبر گاهی او را مادر صدا می زد . پیامبر به او لباسی دارد که آنرا کفن بکنند و در تشییع پیامبر پای برهنه و آهسته آهسته تشییع می کردند . پیامبر نماز این بانو را خواند و هفتاد مرتبه تکبیر گفت . وقتی می خواستند او را در قبر بگذارند پیامبر ابتدا خودش در قبر خوابید و بعد او را در قبر گذاشتند و پیامبر تلقین را فرمودند . وقتی مردم داشتند پراکنده می شدند پیامبر فرمود : اَبنُک اَبنُک نه جعفر و نه عقیل ، علی بن ابیطالب .

علت این کارها را از پیامبر پرسیدند . پیامبر فرمودند که یک روزی من از احوال آخرت می گفتم و از قیامت می گفتم که همه عریان محشور می شوند . یک دفعه فاطمه لرزید و گفت : وای از خجلت آن روز . من لباس خودم را تن او کردم تا روز قیامت پوشیده محشور بشود . اینکه من آهسته آهسته تشییع می کردم بخاطر ازدحام فرشته ها بود که آهسته آهسته تشییع می کردند و اینکه هفتاد مرتبه در نماز تکبیر گفتم بخاطر این بود که هفتاد صف از ملائکه بسته شده بود . اینکه در قبر خوابیدم بخاطر این بود که روزی برای او از عالم قبر می گفتم ، دیدم فاطمه ترسید و گفت : وای از ضعیفی من این فشار را چطوری تحمل بکنم ؟

گفتم : مادرم من در قبر تو می خوابم و از خدا می خواهم که این قبر بر تو فشاری نیاورد و اینکه آن فریاد را زدم به این جهت بود که دو تا ملک برای سوال پیش او آمدند .

روایت داریم که به محض ورود به عالم قبر دو ملک می آیند . بعد از اینکه انسان مُرد روح جدا می شود و روح به بدن برزخی تعلق می گیرد .

در لحظات اول و بخصوص در شب اول قبر هنوز خودش را نیافته و با عالم برزخ اُنس نگرفته و هنوز درست متوجه این نظام نشده است . سالها در این بدن و در این دنیا بوده است و در تحیر است .

بخاطر همین می گویند که سه تا تلقین به مرده بکنید زیرا متحیر است . و خودش را هنوز بدنی می بیند که در قبر خاکی می برند . فشار قبر و سوال قبر برای این قبر دو متر در یک متر نیست . عالم قبر اسم دیگر برزخ است منتها شخص در اوایل هنوز متحیر است .

پیامبر فرمود که وقتی دو ملک از او سوال کردند که پروردگار و پیامبرت کیست ؟ ا گفت : خدا و محمد . وقتی سوال کردند که ولی و امام تو کیست ؟ این خانم خجالت کشید که بگوید : فرزندم . دسته گلی مثل علی در این دامن پرورانده شده است ولی خجالت می کشد که بگوید من کاری کرده ام . من به او گفتم که بگو : فرزندم علی بن ابیطالب نه جعفر نه عقیل . وقتی او این را گفت ، خدا برای او رحمتی فرستاد که او با چشم روشنی در آن عالم زندگی می کند.

اولیاء همه می ترسیدند . حضرت زهرا در وصیتش به امیرالمومنین می فرمود : بعد از اینکه من را در قبر گذاشتی نرو ، بنشین و قرآن بخوان . میت احتیاج به خواندن قرآن دارد .

در آداب دفن داریم که وقتی شخص متوفا را دفن کردند و مردم داشتند پراکنده می شدند چند نفر از نزدیکان متوفا در آنجا بمانند . این توصیه ی اکید است . مدتی بمانند و تلقین بخوانند .

امام صادق (ع) فرمود : یکی از نزدیکان میت دستش را روی خاک بگذارد و با صدای بلند تلقین بخوانند . وقتی این تلقین را گفتند ، آن دو ملک به همدیگر می گویند که برویم حجت را به او تلقین کردند .

آمده که بعد از دفن بر سر قبر بنشینند و قرآن بخصوص سوره ی یاسین ، ملک ، حمد و یازده مرتبه قل هوالله ، حمد و هفت مرتبه انا انزلنا را بخوانند ، دعا بکنند و برای میت طلب رحمت بکنند .

در روایت داریم که اگر چهل نفر کنار قبر و جنازه بیایند و طلب مغفرت برای میت بکنند خداوند می گوید که من شهادت شما را پذیرفتم و او را می بخشم .

" مباحث یاد مرگ - حجت الاسلام عالی - برنامه سمت خدا - http://samtekhoda.tv3.ir "

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مباحث یاد مرگ (۷۹ مطلب مشابه)